حوزه علمیه اصفهان
مرکز مدیریت حوزه های علمیه استان اصفهان

بسیاری از بودجه‌ کشورهای سرمایه‌دار صرف ساختن سلاح‌های آدم‌کشی است

حضرت آیت الله جوادی آملی در پیام خود به چهاردهمین کنگره بین‌المللی مسلمانان آمریکا، با هدف هویت بخشی به جامعه شیعی و مسلمان آمریکا با موضوع ”اسلام دین امید” بیان داشتند: کسی اهل امید است که حقیقت خود را بشناسد و حقیقت جهان را بشناسد، مدیریت خود را بفهمد، مدیریت جهان را بفهمد. خود و مدیریت خویش را در قلمرو مدیریت جهان‌آفرین و انسان‌آفرین به نام خدا بداند. سرمایه‌دار

ایشان ادامه دادند: کسی که درباره انسان‌شناسی قدّ فکر و اندیشه او این است که انسان مثل یک میوه‌ای است که بعد از یک مدت می‌پوسد و در بین خاک دفن می‌شود! چنین شخصی نه امیدی دارد و نه آرزویی. کسی که می‌گوید مرگ پایان راه است و انسان با مُردن می‌پوسد و بعد از مرگ خبری نیست، او هر چه بیندیشد آروزست نه امید. کسی که به فکر برزخ و قیامت نیست، کسی که نمی‌داند اسلام به او گفته است، انسان مرگ را می‌میراند، نه بمیرد، چنین شخصی بین امید و آرزو فرق نمی‌گذارد.

متن پیام  این مرجع تقلید بدین شرح است:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم‏

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی ‏جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین ‏وَ الْأَئِمَّهِ الْهُدَاهِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی ‏وَ مِنْ أَعْدَائِهِم‏ نَتَبَرَّأ إِلَی اللَّه». 

مقدم شما اندیشوران، دانشمندان بزرگوار مسلمان و متعهد و سایر خردورزان منطقه غرب جهان، مقدم همه شما را گرامی می‌داریم و از برگزارکنندگان این کنگره علمی و وزین به نام اسلام دین امید، حق‌شناسی می‌کنیم و از همه بزرگوارانی که با ایراد مقال یا ارائه مقالت بر وزن علمی این کنگره افزوده و می‌افزایند، سپاسگزاریم و از ذات أقدس الهی مسئلت می‌کنیم، توفیق علم صائب و عمل صالح، ادراک صحیح اسلام و امید و عمل صالحِ امیدبخش اسلامی را به همه ما مرحمت کند!

اسلام مجموعه مکتبی است که رهبران الهی، انبیای الهی آوردند و تکمیل آن به وسیله قرآن و عترت است که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ﴾،[۱] چون ﴿عِنْدَ اللَّهِ است، ثابت و زوال‌ناپذیر است: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ،[۲] این مسئله اول.

در تبیین اسلام سخنی نیست، چون کلامِ ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[۳] است، «یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه»؛‏[۴] از راه وحی جهان را، انسان را، پیوند انسان و جهان را معرفی کرد، ره‌آورد پُر برکتی داشت و دارد. عمده تبیین معنای امید است. امید یک فضیلت اخلاقی انسانی است، آرزو در برابر امید رذیلتی بیش نیست. جامعه ما باید بین امید و آرزو فرق بگذارد. با یک مَثل ساده، زمینه این فرق روشن می‌شود، تحلیل نهایی این فرق در اثنای گفتگو واضح خواهد شد.

امید مثل آن است که یک کشاورز زمین و زمینه را آماده کند، برای باروری مزرعه یا بوستان خود، آبیاری کند، بذرافشانی کند، نهال‌کاری کند، همه لوازم کشاورزی را انجام دهد، چنین شخصی امیدوار است که حوادث غیر پیش‌بینی شده‌ای از راه نرسد و او به محصول این باغ و مزرعه‌ خود برسد.

آرزو آن است کسی کاری نکرده، کِشتی نکرده، نهالی نکاشته، آبیاری نکرده، شیار نکرده، منتظر رسیدن میوه مناسب و محصول گواراست. کسی بدون رنج منتظر گنج باشد، آرزوی خام است. کسی با تلاش و کوشش منتظر نتیجه باشد، امید ثمربخش است. بین رجاء و تمنّی، بین امید و آرزو بسیار فرق است. این فرق لغوی و مطلب کوتاه و غیر علمی و غیر دقیق که همگان بفهمند.

اما تحقیق نهایی آن است، کسی اهل امید است که حقیقت خود را بشناسد و حقیقت جهان را بشناسد، مدیریت خود را بفهمد، مدیریت جهان را بفهمد. خود و مدیریت خویش را در قلمرو مدیریت جهان‌آفرین و انسان‌آفرین به نام خدا بداند. کسی که درباره انسان‌شناسی قدّ فکر و اندیشه او این است که انسان مثل یک میوه‌ای است که بعد از یک مدت می‌پوسد و در بین خاک دفن می‌شود.

چنین شخصی نه امیدی دارد و نه آرزویی. کسی که می‌گوید مرگ پایان راه است و انسان با مُردن می‌پوسد و بعد از مرگ خبری نیست، او هر چه بیندیشد آروزست نه امید. کسی که به فکر برزخ و قیامت نیست، کسی که نمی‌داند اسلام به او گفته است، انسان مرگ را می‌میراند، نه بمیرد، چنین شخصی بین امید و آرزو فرق نمی‌گذارد. آیا ما می‌میریم یا مرگ را می‌میرانیم؟

آیا ما با مُردن می‌پوسیم یا از پوست به درمی‌آییم؟ آن که می‌گوید انسان می‌پوسد، عقل خودبنیاد او یعنی چه؟ هیچ میوه‌ای می‌تواند بگوید من دارای عقل خودبنیاد هستم؟ تو که بعد از چند روز می‌پوسی! تو چه پیوندی با جهان داری، تو چه پیوندی با گذشته داری، چه پیوندی با آینده داری؟ تو در راه می‌مانی، «ابن‌السبیل» هستی، نه سالک. پس اولین وظیفه این است که ما بدانیم می‌پوسیم یا از پوست به درمی‌آییم؟ ما می‌میریم یا مرگ را می‌میرانیم؟

اسلام می‌گوید انسان مرگ را می‌میراند: ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهُ الْمَوْتِ؛[۵] نه «کل نفس یذوقها الموت»! آن که ما و جهان و پیوند این دو ضلع را آفرید، نفرمود انسان را مرگ می‌چشد، فرمود انسان مرگ را می‌چشد، روشن است که هر ذائقی مذوق خود را هضم می‌کند. ما هستیم که مرگ را می‌میرانیم. ما هستیم که برای أبد خواهیم بود.

اگر چنین عقلی را ما شکوفا کردیم و این عقل را همانند نهال در تحت رهبری وحی قرار دادیم که طبق بیان نورانی علی بن ابی‌طالب(صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلامُهُ عَلَیْه‏) فرمود انبیا آمدند که عقل را شکوفا کنند: «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛[۶] یعنی را به صورت عقلانیت وحیانی درآوردیم، ما بین امید و آرزو فرق می‌گذاریم، اولاً؛ بین سالک و وامانده در راه فرق می‌گذاریم، ثانیاً؛ أبدی می‌اندیشیم، ثالثاً؛ نه بی‌راهه می‌رویم و نه راه کسی را می‌بندیم، رابعاً.

الآن بسیاری از بودجه‌ها کشورهای سرمایه‌دار در شب و روز صرف ساختن سلاح‌ها آدم‌کشی است، این به کدام تمدّن منتهی می‌شود؟ این کشتار بلاواسطه یا مع‌الواسطه یا جنگ‌های بدون نیابت یا با نیابت در اثر آن است که انسان فکر می‌کند همین چند روز زنده است و بس!

چنین عقلی که می‌گوید من می‌پوسم، این نمی‌تواند عقل بنیادین باشد. آن عقلی که می‌گوید من از پوست به در‌می‌آیم، یک و جهان حقایق فراوانی دارد، دو؛ من محتاج معلم هستم که به من بیاموزد، سه؛ نیازمند مربی هستیم که آموخته‌ها را چگونه به صورت اندوخته‌های روحانی دربیاوریم، چهار؛ این عقل در تحت رهبری وحی می‌تواند بنیادین باشد، این می‌شود عقلانیت وحیانی. این از آرزو رهایی می‌یابد و به امید می‌رسد.

در قرآن کریم وقتی از آینده انسانِ آگاه سخن می‌گوید، می‌فرماید: اینها ﴿یَرْجُونَ تِجَارَهً لَن تَبُورَ،[۷] اینها به امید سوداگری سودآور به سر می‌برند. درباره عده‌ای که با آرزو زندگی می‌کنند، نه با امید، فرمود: ﴿فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾[۸] داد و ستد اینها سودآور نبود، عمری را دادند، بعد پوسیدند به زعم خود، چیزی را به دست نیاوردند. شما بزرگوارانی که در غرب این جهان به سر می‌برید،

سعی کنید که عقلانیت وحیانی پیدا کنید؛ یعنی بدانید انسان مرگ را می‌میراند و موجودی است أبدی، یک و برای أبد ره‌توشه أبدی می‌خواهد، دو؛ آنچه به عنوان بی‌راهه رفتن یا راه دیگران بستن است، زاد راه نیست، بلکه خار راه است، این سه؛ آن کسی که نه مشکل دیگران را حل می‌کند و نه در صدد حل مشکل معنوی خود است، او راهزن است نه سالک، «ابن‌السبیل» است نه سالک، این چهار و پنج؛ اگر این معارف روشن شد، معنای امید روشن می‌شود.

آن‌گاه عقل، برای اینکه انسان گرفتار آرزو نشود، یک؛ به حوزه امید بار یابد، دو؛ این عقل وحیانی چند کار انجام می‌دهد. اصولاً عقل را طبق بیان نورانی رسول گرامی(عَلَیْهِ وَ عَلَی آلِه ‏آلَافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّنَاء) عقل را عقل گفتند، برای اینکه در بخش اندیشه، پای گریزان وهم و خیال را عِقال می‌کند.[۹]

در بخش انگیزه به عنوان عقل عملی که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»،[۱۰] پای گریزان شهوت و غضب را عقال می‌کند. آن شتر جموح و چموش را با زانوبند عقال می‌کردند که چموشی نکند. خیال نعمت خوبی است؛ مثل شتر، وهم نعمت خوبی است؛ مثل شتر، ولی اگر چموشی بکنند، عقل باید اینها را عقال بکند. شهوت نعمت خوبی است، غضب نعمت خوبی است، در صورت تعدیل و اگر چموشی بکنند، عقل عملی باید اینها را عقال کند. مرز عقل عملی کاملاً، مرز عقل نظری کاملاً از هم جداست.

انسان اندیشمند ممکن است عمل صالح داشته باشد و نداشته باشد. خیلی‌ها هستند که عالم بی‌عمل‌ هستند؛ رازش این است که آن عقل اندیشمند فعال است؛ اما این عقل انگیزه‌مدار فعال نیست. این دو بخش را ذات أقدس الهی در درون ما نهاد که ما مربی خوبی برای تنظیم این دو بخش، به کارگیری این دو بخش در عقال وهم و خیال در بخش نظر و به کارگیری عقل عمل در بخش عمل و شهوت و غضب، زانوی اینها عقال شود، شتر چموش و جموح وقتی عقال شد، بار را خوب می‌برد و سواری خوب می‌دهد. وهم و خیال وقتی در تعدیل عقل نظر قرار گرفتند، یک نیروی پُر برکتی‌ هستند.

بسیاری از علوم پایه را وهم و خیال تأمین می‌کنند. در علوم تجربی وهم و خیال سهم تعیین‌کننده‌ای دارند. در امور نیمه تجربی و نیمه تجریدی به نام مسایل ریاضی، وهم و خیال سهم تعیین‌کننده‌ای دارند، البته در فلسفه نظری، در عرفان نظری هر چه دخالت وهم و خیال کمتر باشد و عقل اندیشه‌مدار فعال باشد، پیروزی آن فیلسوف بیشتر است و همچنین در بخش عرفان عملی هر چه شهوت و غضب کمتر دخالت داشته باشد، کارآیی و کارآمدی عقل عملی در شکوفایی آن شهود معنوی بیشتر است.

بنابراین وقتی ما می‌توانیم بین امید و آرزو فرق بگذاریم که عاقلانه بیندیشیم و عاقلانه عمل کنیم، یک و اسلام به هر دو بخش برنامه وسیعی ارائه کرده است، دو و رهبران الهی مربّیان خوبی بودند برای ما، سه و به ما فرمودند اگر بخواهید به مقصد والا بار یابید، راه باطل هرگز انسان را به مقصد صحیح نمی‌رساند، هرگز هدف وسیله را توجیه نمی‌کند.

این از بیانات نورانی سالار شهیدان حسین بن علی بن ابی‌طالب(عَلَیْهِ وَ عَلی‏ آبَائِهِ وَ أَبْنَائِه أَفْضل صَلَوَاتِ الْمُصَلِّین) است که اگر کسی بخواهد به مقصدی برسد از راه باطل، هرگز راه باطل او را به مقصد صحیح نمی‌رساند. کسی که بخواهد به هدف صحیح از راه باطل برسد، زودتر از دیگران به دام می‌افتد. هرگز هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. هرگز راه بد به مقصد صحیح نمی‌رسد.

هرگز راه ستم، راه تبعیض، راه اجحاف، راه تعدّی، راه بدحجابی و بی‌حجابی، راه بی‌عفتی، راه گزاف‌گویی و گزاف‌خوری، راه اختلاس و نجومی و مانند آن، سالک را به مقصد نمی‌رساند. با عملِ طالح رسیدن به مقصدِ صالح، هیچ ممکن نیست.

بیان نورانی سید الشهدا این است که «کَانَ أَفْوَتَ لِمَا یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِی‏ءِ مَا یَحْذَرُ»،[۱۱] اگر کسی خواست از راه باطل به مقصد برسد، زودتر از دیگران به دام می‌افتد و زودتر از دیگران به کام خطر گرفتار می‌شود. هرگز راه باطل، ربا، اختلاس، رشا، ظلم، تعدّی، بدخویی، بداخلاقی، انسان را به مقصد نمی‌رساند، او را امیدوار نمی‌کند، به آرزو سرگرم می‌کند که بین آرزو و امید فرق‌های فراوانی است.

این گوشه‌ای از معنای عقلانیت وحیانی است که امیدواریم همگان به اصل مطلب بار یابیم و به آن عمل کنیم و آن را به دیگران منتشر کنیم!

من مجدداً مقدم شما حضار گرانقدر را أرج می‌نهم، از برگزار کنندگان این کنگره وزین اسلام و امید سپاسگزاری می‌کنم و از همه کسانی که در بزرگداشت این کنگره علمی سعی بلیغ داشتند، حق‌شناسی می‌کنیم!

«غَفَرَ اللَّهُ لَنَا وَ لَکُمْ وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه»


[۱]. سوره آل‌عمران, آیه۱۹٫

[۲]. سوره نحل, آیه۹۶٫

[۳]. سوره نور، آیه۳۵٫

[۴]. من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۳۴٫

[۵]. سوره آل‌عمران، آیه۱۸۵؛ سوره انبیا، آیه۳۵؛ سوره عنکبوت، آیه۵۷٫

[۶]. نهج البلاغه, خطبه۱٫

[۷]. سوره فاطر، آیه۲۹٫

[۸]. سوره بقره، آیه۱۶٫

[۹]. تحف العقول، ص۱۵؛ «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ الْعَقْلَ‏ عِقَالٌ‏ مِنَ الْجَهْل».

[۱۰]. الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج۱، ص۱۱٫

[۱۱]. الکافی(ط ـ الإسلامیه)، ج۲، ص۳۷۳٫

 

 

حوزه علمیه اصفهان

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

9 − نه =