توصیه های حضرت امیر(ع) برای ممیّزان مالیاتی/ چگونه باید مالیات گرفت؟
کتاب «بیت المال در نهج البلاغه» اثری از آقای محمد رحمانی است که در بخش های گوناگون به موضوع بیت المال پرداخته که در شماره های مختلف، تقدیم حضور شما علاقمندان می گردد.
* منزلت ممیّزان مالیات
امام على علیه السلام در نامه پنجاه و یکم، در شأن و جایگاه ممیّزان مالیاتى، اوصافى را بیان کرده است که افزون بر شأن، ارزش و شرافت کارگزاران بیت المال، نشانه جایگاه و منزلت بیت المال نیز هست؛ زیرا تا بیت المال اهمیت و منزلت نداشته باشد، کارگزارانش، ارزش پیدا نخواهند کرد.
این اوصاف چنین است:
۱ـ خزینه داران مردم فإنَّکم خزّانٌ الرعیه؛ پس همانا، شما (مأموران مالیات) خزینه داران مردم هستید.
۲ـ نماینده امت فإنَّکم … وکلاءُ الأُمه؛ پس همانا شما، نمایندگان امت مسلمان هستید.
۳ـ سفیران پیشوایان فإنَّکم … سفراءُ الأئَمه؛ پس همانا، شما، … سفیران پیشوایان هستید.
* صفات و وظایف ممیّزان مالیات
یکى از اهداف اساسى دین مقدس اسلام، برقرارى عدالت اجتماعى و قسط قرآنى در جامعه اسلامى است. بى گمان، تحقق چنین هدف و آرمان مقدسى، به عوامل فراوانى، بستگى دارد.
از جمله مهمترین عوامل نقش آفرین، کارگزارانِ شایسته از نظر ایمان و اخلاق و رفتار است. از این رو، امام على علیه السلام در موارد بسیارى، به کارگزاران خویش، تأکید و سفارش مى کند که بهترین افراد را به عنوان همکار گزینش کنند.
این مطلب، در برخى از موارد، مانند گرفتن مالیات، از اهمیت دوچندانى برخوردار است؛ زیرا مأمور مالیاتى، مى خواهد دسترنج و مایه حیات او را بگیرد و این، کارِ بسیار دشوارى است. از این رو، چنین شخصى، از جهات عدیده، باید شایستگیهاى لازم را داشته باشد.
على علیه السلام صفات و وظایف ممیّزان مالیاتى را، چنین برشمرده است:
۱ـ اصل انصاف
فأنْصِفوا الناسَ من أنفسکم؛ در روابط با مردم (گرفتن مالیات) انصاف و مدارا را پیشه کنید.
تأثیر رعایت عدل و انصاف در راحت گرفتن و راضى بودن مالیات دهنده، بر کسى پوشیده نیست.
تاریخ نگارانى که در باب فلسفه تاریخ، قلم فرسایى کرده اند، یکى از عوامل پیشرفت سریع اسلام را، رفتار صحیح و عادلانه و مشفقانه رسول خدا صلى الله علیه و آله به هنگام مالیات گرفتن، دانسته اند. در اینجا، شایسته است، مطالبى را که منتسکیو نقل کرده، گزارش کنیم.
وجود این باج هاى گزاف (که دولت هاى کشورهاى غیر اسلامى، در آن دورانها، به زور مى گرفتند) بود که سهولت عجیبى را به مسلمین، در فتوحات خود، اعطا نمود؛ زیرا، ملتهاى تسخیر شده از طرف اعراب، مى دیدند به جاى یک سلسله تعدّیاتى که در اثر لئامت امپراتوران، به آنها مى شد، با یک مالیات ساده که به سهولت مى دهند و به سهولت گرفته مى شود، مواجه و تابع شده اند. این بود که فتوحات مسلمین، با کمال سهولت، پیش رفت و ملتها، خوشبخت بودند و ترجیح مى دادند به یک ملت صحرانشین، مطیع بشوند تا به یک حکومت فاسد … در مورد اخذ باجهاى گزاف، افراطِ نزدیک به جنون را، در تاریخ مشاهده کنید: آناستاز، مالیاتى براى استنشاق هوا وضع کرده بود!
۲ـ نگرفتن لوازم ضرورى
و لا تبیعُنَّ للناس فی الخَراجِ کِسوَه شتاءٍ و لا صَیفٍ و لا دابهٍ یَعْتَمِلوُنَ علیها و لا عبداً؛ براى گرفتن مالیات، لباسهاى تابستانى و زمستانى و مَرکب سوارى و برده هاى کارى کسى را، نفروشید.
۳ـ پرهیز از خشونت
و لا تضربَنَّ أحداً سوطاً لمکانِ درهمٍ؛ براى گرفتن درهمى (مالیات) کسى را با شلاق (از باب مثال) نزنید.
در این فراز، هر چند کلمه «درهم» و «سوط» آمده، ولى روشن است که «شلاق»، خصوصیتى ندارد و فرمان على علیه السلام پرهیز از هر گونه خشونت براى گرفتن هر گونه مالیاتى است.
۴ـ احترام اموال مردم
و لا تَمَسُّنَّ مالَ أحد فى الناس مُصَلٍّ و لا معاهدٍ إلاّ أنْ تجدوا فَرَساً أوْ سِلاحاً یُعْدى به على أهل الإسلام؛ فانَّه لا ینبغى للمسلم أنْ یَدَعَ ذالک فی أیدی أعداءِ الإسلام. دست اندازى به مال کسى نکنید، [آن کس، چه نمازگزار باشد و یا معاهَد (کافر در پناه اسلام) مگر اسب یا اسلحه اى که براى تجاوز به مسلمانها به کار گرفته مى شود؛ زیرا، براى مسلمان، جایز نیست آنها را در اختیار دشمنان اسلام قرار دهد تا نیرومندتر از سپاه اسلام گردند.
۵ـ کمک گرفتن از مردم
و لا تدَّخِروا … و لا الرعیهُ مَعوُنَهً؛ و از کمک گرفتن از مردم (در اخذ مالیات)، هیچ گونه کوتاهى مکنید.
ممکن است این فراز، به گونه دیگرى نیز، ترجمه شود که مفهوم آن، کوتاهى نکردن از کمک به مردم باشد.
۶ـ خداترسى
انطَلِقْ على تقوى الله وحدَهُ لا شریکَ لَهُ؛ با ترس از خداى یکتایى که همتاى ندارد (به قصد جمع آورى صدقات) حرکت کن!
۷ـ نترساندن مردم
و لا تُرَوِّعَنَّ مسلماً؛ هیچ مسلمانى را نباید بترسانى!
۸ـ اجازه گرفتن به هنگام وارد شدن
و لا تَجْتازنَّ علیه کارهاً؛ با زور و بدون رضایت، از ملک شخصى، عبور مکن!
۹ـ به اندازه گرفتن
و لا تَاْخُذَنَّ منه أکثَر من حقِّ الله؛ بیشتر از حقوق الهى، از کسى (مالیات) مگیر!
۱۰ـ سوء استفاده نکردن از قدرت
فاذا قَدِمْتَ على الحَىِّ فَانْزِلْ بمائهم من غیر أنْ تُخالِطَ أبیاتهم ثُمَّ امْضِ إلیهم بالسکینه و الوقار حتّى تقومَ بینهم فَتُسَلِّمَ عَلَیهم و لا تُخْدِجْ بالتحیَّهِ لهم؛ هرگاه به آبادى اى رسیدى، در کنار آب فرود آى! وارد خانه هاى آنان مشو! سپس با آرامش و وقار، به سوى آنان حرکت کن تا در میان آنان قرارگیرى! آنگاه، به آنان سلام کن! در سلام و تعارف و مهربانى، کوتاهى مکن!
۱۱ـ معرفى خود
ثم تقول: «عبادَ الله! أرْسَلَنی إلیکم ولّیُ الله و خلیفتُه لآخذ منکم حقَّ الله فی أموالک.»؛ سپس مى گویى: «اى بندگان خدا! ولّى و جانشین خدا، مرا به سوى شما فرستاد، تا حقِّ خدا را که در اموال شما هست، از شما تحویل گیرم.»
۱۲ـ پذیرفتن اظهارات مالک
ثم تقول: … «هل لله فی أموالکم فی حقِّ فَتُؤَدّوُهُ إلى والیه؟» فإنْ قالَ قائلٌ! «لا»، فلاتُراجِعْهُ و إنْ أنْعَمَ لکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ من غَیْرِ أنْ تُخیِفَهُ أوْ توعِدهُ أوْ تَعِسفَهُ أوْ تُرْهقَهُ، فَخُذَ ما أعطاکَ مِنْ ذَهَبٍ أوْ فِضَّهٍ. سپس مى پرسى: … «آیا در اموال شما، حقى که به نماینده او بپردازید، هست؟»، اگر کسى گفت: «نه»، دیگر، به او مراجعه مکن و اگر کسى پاسخ داد: «آرى»، همراهش برو، بدون آنکه او را بترسانى یا تهدید کنى و یا به کار مشکلى، وادار سازى. هرچه از طلا و نقره، به تو پرداخت، بردار.
۱۳ـ وارد نشدن در محدوده اموال
فإنْ کان له ماشیَهٌ أوْ إبلٌ فَلا تَدْخُلْها إلّا بإذْنِهِ؛ فإنَّ أکَثَرَها لَهُ؛ پس اگر داراى گوسفند یا شتر بود، بدون اجازه اش، داخل مشو؛ زیرا بیشتر اموال، از آنِ اوست.
۱۴ـ رعایت حال حیوانات
فإذا أتَیْتَها، فلا تَدْخُلْ علیها دخولَ مُتَسَلِّطٍ علیه و لا عَنیفٍ به و لا تُنَفِرَنَّ بهیمته و لا تُفْزِعنَّها و لا تَسوُءَ نَّ صاحَبها فیها؛ هرگاه داخل شدى، مانند اشخاص سلطه گر و سختگیر، رفتار مکن! حیوانى را رم مده و هراسان مکن و دامدار را مرنجان!
۱۵ـ اجازه تقسیم زکات به مالک
وَاصْدَعِ المالَ صَدْعَیْنِ ثُمَّ خَیِّرْهُ فإذا اختارَ فَلا تَعْرِضَنَّ لِما اخْتارَهُ. فلا تزال کذالک حتّى یَبْقى ما فیه وَفاءً لحَقِّ اللهِ فی مالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللهِ منه. فإنْ استقالَکَ فَأقِلْهُ؛ سپس، مالها را، دو دسته کن و صاحبش را اجازه ده که خود، انتخاب کند و بر انتخاب او، خُرده مگیر. به همین گونه رفتار کن تا باقیمانده، حقِّ خداوند باشد. و اگر دامدار، از این تقسیم، پشیمان شد و از تو درخواست گزینش دوباره دارد، بپذیر.
ح) نظارت و بازخواست یکى از مطالبى که مورد اهتمام و تأکید فراوان على علیه السلام بوده، بازرسى مستقیم و حسابرسى امور بیت المال است. این مهم، در مدت کوتاه حکومت علوى، دوچندان بوده است و بارها در نهج البلاغه، بویژه در نامه هاى آن حضرت به والیان مناطق، این حساسیت، به چشم مى خورد.
على علیه السلام نظارت بر بیت المال را، از وظایف اصلى و اساسى حاکم اسلامى مى داند. از این رو، دخل و خرج بیت المال را، مستقیماً، تحت نظارت خویش قرار داد و با متخلِّفان از احکام اسلامى، برخورد شدید کرد و از آنان، در باره نحوه جمع آورى و چگونگى خرج و هزینه بیت المال، پرسید و از کوچکترین تخلّفشان چشم نپوشید و در مواردى متخلَّف را عزل مى کرد.
در این بخش، به پاره اى از مطالب نهج البلاغه در این باره، اشاره مى شود.
۱ـ حسابرسى از کارگزاران
۱/۱ـ در نامه چهلم، خطاب به برخى از کارگزاران مى نویسد:
بلغنى أنَّکَ جَرَّدْتَ الأرضَ فَأخَذْتَ ما تحت قَدَمَیْکَ و أکلتَ ما تحت یَدَیْکَ! فَارْفَعْ إلَىَّ حسابکَ! وَ اعْلَمْ أنَّ حِسابَ اللهِ أعظمُ من حسابِ الناس؛ به من خبر رسیده که کشت زمینها را، برداشته و آنچه را که مى توانستى، گرفته و آنچه در اختیار داشتى، به خیانت خورده اى! پس هرچه زودتر، حساب اموالت را براى من بفرست! و بدان که حسابرسى خداوند، از حسابرسى مردم، سخت تر است.
۲/۱ـ توبیخ پسر اشعث على علیه السلام در نامه پنجم، خطاب به اشعث پسر قیس، ضمن بیان پاره اى از مباحث حکومتى و اهمیت و جایگاه و مسؤولیت در برخورد با بیت المال، مى نویسد:
و فی یدیکَ مالٌ من مالِ الله، عزّ و جلّ، و أنت فی خُزّانِهِ حتّى تَسَلِّمَهُ إلیَّ و لعلى ألّا أکونَ شَرَّ وُلاتک لک؛ پیش تو، مالهایى از ثروتهاى خدا بزرگ، هست و تو، خزانه دار آنها هستى، تا به من بسپارى. امیدوارم براى تو، بدترین زمامدار نباشم.
ابن ابى الحدید، مى نویسد، پس از اینکه نامه، به دست اشعث مى رسد، ناراحت مى شود و در میان مردم سخنرانى مى کند و مى گوید: «مرا، عثمان، فرماندار آذربایجان کرده و از على، همان گونه که از عثمان پیروى مى کردم، پیروى خواهم کرد …».
دست آخر، اشعث، به کوفه آمد و خود را تسلیم مولا على علیه السلام کرد. لازم به یادآورى است که اشعث بن قیس، پیش از خلافت امام على علیه السلام از سوى عثمان، فرماندار آذربایجان شده بود.
آیت الله حسن زاده، در ذیل این خطبه، از ابوالفرج، چنین گزارش مى کند:
اشعث، چون وارد بر مولا على علیه السلام مى شود، شروع به سخن مى کند، ولى امام على علیه السلام با او، برخورد شدید مى کند. اشعث، عکس العمل نشان مى دهد و با کنایه، حضرت را تهدید مى کند. مولا على علیه السلام در مقابل، مى گوید: «آیا مرا از مرگ مى ترسانى و یا به مرگ تهدید مى کنى؟ به خدا سوگند! باکى ندارم مرگ سراغ من بیاید و یا من به استقبال مرگ بروم!». ابن ابى الحدید، در باره نفاق و فساد اشعث مى نویسد:
اشعث، در عصر حکومت امام على، از منافقان و دشمنان بود، همان گونه که عبدالله بن اُبَىّ در عصر رسول خدا، از منافقان و دشمنان بود.
هر گونه فساد و نگرانى که در حکومت مولا على پدید مى آمد، ریشه اش از سوى اشعث بود.
۳/۱ـ توبیخ مصقله على علیه السلام در نامه چهل و سوم که بر اساس گزارشى رسیده از مصقله بن هبیره شیبانى ـ کارگزار آن حضرت در منطقه اردشیر خُره (فیروزآباد فارس) ـ صادر شده، او را بر رعایت نکردن عدالت، توبیخ مى کند و مى نویسد:
بَلَغَنی عنک أمرٌ، إنْ کنتَ فَعَلْتَهُ فقد أسْخَطْتَ إلهک و عَصَیْتَ امامَک: أنَّکَ تَقْسِمُ فَی ءْ المسلمینَ الذی حازَتْهُ رِماحُهُم و خُیُولُهم و أُریقَتْ علیه دِماؤُهُم فی مَنِ اعْتامَکَ من أعراب قَوْمِک! فو الذى فَلَقَ الحبَّهَ و بَرَأ النسمه! لئن کان ذالک حَقّاً، لتَجِدَنَّ لَک عَلَىَّ هَواناً و لَتَخَفِنَّ عندی میزاناً. فلا تَسْتَهِنْ بِحقِّ ربِّکَ و لا تُصْلِحْ دُنیاکَ بِمُحْقِ دینکَ، فتکونَ من الأخسرین أعمالاً
درباره تو، به من، گزارشى داده اند که اگر چنان کرده باشى، خداى خود را به خشم آورده اى و امام خویش را نافرمانى کرده اى. خبر رسید که تو، غنیمت (بیت المال) مسلمانان را ـ که نیزه ها و اسبهایشان، گرد آورده و با ریخته شدن خونهایشان، به دست آمده ـ به عربهایى که خویشاوندان تو هستند و تو را گزیده اند، پخش مى کنى! به خدایى که دانه را شکافت و پدیده ها را آفرید! اگر این گزارش، درست باشد، در نزد من، خوار، و منزلت تو، سبک گردیده است. پس حقِّ پروردگارت را، لبیک شمار و دنیاى خود را با نابودى دین، آباد مکن که زیانکارترین انسانى.
آیت الله حسن زاده، در ذیل این خطبه مى نویسد:
مصقله بن هبیره، از بزرگان «نجد» و از قبیله «بنى شیبان» بوده است. علت توبیخ و سرزنش مولا على علیه السلام عبارت است از اینکه مصقله، بخشى از بیت المال را، میان اقوام خویش تقسیم کرده، بى آنکه از امام على علیه السلام اجازه بگیرد به این نیّت که این تقسیم، از سهمیه آنان از بیت المال، به شمار مى آید.
افزون بر این، مصقله، عده اى از جنگجویان علیه مسلمانان را ـ که در منطقه اهواز، اسیر شده بودند ـ با هزار درهم، از بیت المال، مى خرد و آنان را آزاد مى کند، ولى پول بیت المال را، نمى پردازد. امام على علیه السلام به محض خبردار شدن، او را احضار مى کند و ضمن قسط بندى بدهى، او را مجبور مى کند بر پرداخت …
۲ـ نظارت بر بیت المال
در خطبه صد و نوزده در باره وظایف و مسؤولیت هاى حاکم اسلاى، مطالبى بیان شده، از جمله اینکه نباید جمع آورى بیت المال مسلمانان را، به دیگران واگذار کرد، به گونه اى که حاکم، اطلاع و نظارتى بر آن نداشته باشد؛ و لا ینبغی لی أنْ أدَعَ الجُنْدَ و المصر و بیتَ المالِ و جبایَهَ الأرضِ و القضا بین المسلمین و النظرِ فی حقوق المطالبین، ثم أخْرُج فی کتیبَهٍ أتْبَعُ أُخرى أتَقَلَقلُ تَقَلْقُلَ القِدْحِ فی الجفیرِ الفارغ؛ و براى من، سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیت المال و جمع آورى خراج و قضاوت میان مسلمانان و گرفتن حقوق درخواست کنندگان را، رها سازم، آنگاه با دسته اى، بیرون روم و به دنبال دسته اى، به راه افتم و چونان تیر نتراشیده، در جعبه اى خالى، به این سو و آن سو سرگردان شوم.
۳ـ نظارت بر مخارج امیر الحاج
آن حضرت، در نامه شصت و هفتم، ضمن تبیین وظایف امیر الحاج در مکه (قثم بن عباس)، مطالبى را بیان مى کند. از جمله مى گوید:
و انظر إلى ما اجتمع عندکَ من مالِ الله فَاصْرِفْهُ إلى مَنْ قِبَلَک من ذوی العیال و المَجاعَهِ مَصیباً به مواضعَ الفاقَهِ و الَخّلاتِ. و ما فَضَلَ عن ذلک فَاحْمِلْهُ إلینا لِنَقْسِمَهُ فِى مَنْ قِبَلنا؛ در مصرف بیت المال ـ که در دست توست ـ بنگر! و آن را به عیالمندان و گرسنگان پیرامونت، بخش! و به مستمندان و نیازمندانى که به کمک مالى تو، سخت نیاز دارند، برسان! مازاد را، نزد ما بفرست، تا در میان مردم نیازمندى که در این سامان هست، تقسیم کنیم.
۴ـ نظارت بر میهمانی هاى کارگزاران
امام على علیه السلام در امر نظارت بر حرکات و رفتار کارگزاران، حتى مسایل معمولى و پیش پا افتاده را، نادیده نمى گرفت و از آنان، بازخواست مى کرد. از این رو، در نامه به عثمان بن حنیف ـ که پس از این، تحت عنوان «الگو بودن حاکم اسلامى»، به تفصیل خواهد آمد ـ وى را به جهت شرکت در میهمانى بعضى اشراف بصره، مورد توبیخ و سرزنش قرار مى دهد و مى گوید:
گمان نمى کردم، میهمانى شخصى را بپذیرى که نیازمندانشان، با ستم، محروم شده، و ثروتمندان آنان، بر سر سفره و دعوت شده اند! بنگر در کجایى و بر سر کدام سفره مى خورى! پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمى دانى، دور بیفکن و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى، مصرف کن.