مرزهای مشترک فلسفه اصول با فلسفه فقه، مانع از تفکیک این دو علم نیست
حجتالاسلام علی شفیعی، مدیر گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی
فلسفه علم اصول، مفهومی نوپدید است که هنوز زوایای آن به درستی واکاوی نشده است. یکی از وجوه لازم برای شناخت دقیق آن، بیان تفاوتهای آن با فلسفه علم فقه است. در این رابطه با حجتالاسلام علی شفیعی، مدیر گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی به گفتگو پرداختیم. او که علاوه بر مسؤولیتش، سالها دغدغه فلسفههای مضاف به فقه و اصول را داشته است، در این گفتگو، به بیان تفاوتهای دانش فلسفه اصول با دانش فلسفه فقه میپردازد. مشروح این گفتگو به قرار زیر است.
آیا فلسفه علم فقه با اصول فقه یکی است؟ در صورت منفی بودن پاسخ، تفاوتهای این دو در چیست؟
شفیعی:این بحثهای نوپیدا میتوانند تأثیرات جدی در نوسازی و بهروزرسانی دانش فقه، ایفا کنند. قبل از پاسخ به این سؤال، نکاتی را بهعنوان مقدمه عرض میکنم. این سنخ از مباحث که از آنها به دانشهای درجه دوم تعبیر میشود، روشن است که خیلی در دانشهای اسلامی، بهویژه دانشهای حوزوی مثل فقه و اصول و دانشهای دیگر، خیلی پیشینه و دیرینهی قابلتوجهی ندارند. خیلی از این بحثها به یکی دو دههی اخیر برمیگردد. لذا چون پیشینه و دیرینهی خیلی کهنی ندارند، اگر ابهامات یا تعدد آرائی در برخی از این بحثها دیده شود، باید بدیهی دانست و بههرحال تلاش کرد که فضاهای ذهنی را به هم نزدیکتر کرده و افق مشترکی را پیش گرفت.
ما در قم در پژوهشکدهی فقه، بحث فلسفهی فقه را شروع به پیگیری کردیم و ساختارهای متعدد و متفاوتی، برای فلسفهی فقه ارائه شد که در پژوهشکده، کارهای علمی زیادی بر روی آنها انجام گرفت. فلسفه علم اصول که متأخر از فلسفه علم فقه است، یک مسیر ناپیمودهای دارد و باید این مسیر طی بشود تا به افقها و سرفصلهای مشترک رسید.
باید فلسفه علم را اینگونه تعریف میکنیم
فلسفه علم، شاخهای از دانش است که به مطالعهی تاریخ، ماهیت، اصول و مبانی، شیوهها، ابزارها و نتایج آن دانشی که این فلسفه به آن اضافه شده میپردازد. مثلاً فلسفهی علم اصول، دانش و شاخهای از علم است که به تاریخ، ماهیت، اصول و مبانی این علم میپردازد. اگر این تعریف را از فلسفه علم بپذیریم و قبول کنیم که فلسفهی علوم، دانشهایی هستند که به ماهیت شناسی علوم میپردازند، قاعدتاً بین فلسفه اصول با خود اصول فقه، یقیناً تفاوت هست کما اینکه با فلسفه علم فقه هم مغایر است. بهعبارتدیگر ما چهار چیزداریم. یکی فلسفه علم فقه و یکی فلسفه علم اصول و یکی علم اصول فقه و یکی هم علم فقه. این چهار رشته از علم، تفاوتهای عمدهای با یکدیگر دارند.
تفاوت جوهری فلسفه علم اصول با خود علم اصول، در این است که در فلسفه علم اصول ما به بحثهایی میپردازیم که این بحثها فرا اصولی هستند و بهعبارتدیگر، از مبانی علم اصول یا از مبادی علم اصول هستند یا روشها و مکاتب علم اصول هستند و برخی از آنها هم پسا اصولی هستند مثل تاریخ علم اصول. قاعدتاً این تفاوت فلسفه علم اصول با اصول فقه، کاملاً مشخص است.
البته در اصول فقه موجود، بعضی از بحثها وجود دارد که ماهیت فلسفی دارند ولی در اصول فقه بحث میشود که جهت آن، نداشتن این شاخهی از بحث بوده است؛ اما وقتی فلسفه علم اصول مطرح شود پارهای از سرفصلهای علم اصول که ماهیتی فلسفی و غیراصولی دارند باید در فلسفهی علم اصول مطرح شوند. به گمان بنده، فلسفهی علم اصول با فلسفهی علم فقه و خود علم فقه و خود علم اصول، تفاوتهای جوهری دارد. ما در علم اصول با اموری مواجه هستیم که حد وسط در استنباط قرار میگیرند؛ اما فلسفه علم اصول اینچنین نیست.
مراد از فلسفه علم اصول چیست؟ مبادی تصوری یا تصدیقی یا هر دو؟
شفیعی:در پاسخ سؤال اول گفته شد که فلسفه علم اصول درواقع هستیشناسی علم اصول است و به بحثهایی مثل مبانی، روشها، مکاتب، نظریههای موجود در علم اصول میپردازد. درواقع ما در علم اصول به هستیشناسی علم اصول کارداریم و با حجت و ادلهی استنباط، کاری نداریم. علم اصول، بحث از ادله احکام و بحث از حجت است؛ اما در فلسفه علم اصول این موارد موردبحث نیست. بلکه ماهیت شناسی ادله و ماهیت شناسی حجت، موردبحث قرار میگیرد. قاعدتاً بسیاری از مبادی تصوری و تصدیقی، در فلسفه علم اصول قرار میگیرد. مثلاً حکم شناسی یکی از بحثهای مهم فلسفه علم اصول است اگرچه تا الآن داخل در علم اصول بوده اما باید تغییر مکان بدهد و در فلسفه علم اصول قرار بگیرد.
آیا میتوان میان فلسفه علم اصول با فلسفه علم فقه، تفریق قائل شد؟
شفیعی: در تفاوت بین فلسفه علم اصول با فلسفهی علم فقه، دو رویکرد داریم. پارهای از اساتید معتقدند که این دو، خیلی با هم تفاوتی ندارند و بسیاری ازآنچه ما در فلسفهی علم فقه، به دنبال آن هستیم را میتوان در فلسفه علم اصول نیز بحث کرد و بالعکس. بسیاری از مباحثی که در فلسفه علم اصول بحث میشود را میتوان در فلسفه علم فقه داخل کرد. ولی به نظر بنده، این دو با هم متفاوتاند. خود اضافه شدن فلسفه به دو دانش، کمترین تفاوتی است که میتوان مطرح کرد؛ یعنی اضافه شدن فلسفه به فقه با اضافه شدن فلسفه با اصول، نشاندهندهی این است که ظرفیت تفاوت بین این دو هست.
با توجه به تعریفی که از فلسفه علم اصول بیان کردم و معمولاً فلسفهی علم یعنی هستیشناسی و چیستی یک علم را موردتوجه قرار دادن، قاعدتاً اصطلاح فلسفه به هر دانشی که اضافه شود، تلاش خواهد کرد فقط اموری که مربوط به ماهیت شناسی آن دانش هست را موردتوجه قرار دهد. البته چون دانش فقه با دانش اصول در طول تاریخ یک رابطهی بسیار نزدیک و مهمی با یکدیگر داشتند بهگونهای که بعضی علم اصول را متولد شده علم فقه میدانند، لذا اشتراکات زیادی با یکدیگر دارند؛ ولی این ارتباط وثیق بین فقه و اصول مانع از این نیست که ما بین فلسفه علم اصول با فلسفه علم فقه، تفاوت بگذاریم.
ضابط تفاوت فلسفه علم اصول با فلسفه علم فقه در چیست؟
مثلاً یکی از بحثهای بسیار مهم در علم فقه، انسانشناسی است که نمیتوان در فلسفه علم اصول از آن بحث کرد. یا مبانی خداشناسی و جهانشناسی فقه و فقیهان، اموری است که نمیتوان از آنها در فلسفه علم اصول بحث کرد. چون این مباحثی که گفته شد، کاملاً فقهی است. یا مثلاً در ضلع دیگر در فلسفه علم اصول، حکم شناسی یا نظریههای اصولی، چیزهایی نیست که بتواند در زیرمجموعه فلسفه علم فقه قرار بگیرد. به نظر بنده تفاوت بین فلسفه علم اصول با فلسفه علم فقه، کاملاً روشن است.
البته تأکید میکنم که فضاهای مشترکی بین این دو علم وجود دارد ولی اینها را باید بهگونهای مدیریت کرد که خلط نشود. مثلاً در مباحث ناظر به ماهیت شناسی کتاب و سنت و اجماع، فضاهایی است که میتواند فضای مشترکی بین فلسفه علم اصول و فلسفه علم فقه ایجاد بکند ولی باید دقت کرد که این فضاهای مشترک، مانع از تفکیک بین این دو علم نشود.
ضابطههای متعددی میتوان بین این دو علم مطرح کرد اما ضابطه مهمی که در مقام تفاوت بین این دو علم میتوان مطرح کرد این است که آن اموری که بهصورت اختصاصی، بهعنوان مبانی هرکدام از این دو دانش و روشها و پیامدها و نتایج هر یک از این دو دانش، ضوابط خوبی برای تفکیک این دو دانش است. مثلاً روش و مبانی ما در فقه با روش و مبانی در اصول کاملاً مختلف است. لذا بهراحتی میتوان گفت که این دو دانش با یکدیگر تفاوتهای جدی دارند.
آیا میتوان به مسائل مشترکی میان فلسفه علم اصول با فلسفه علم فقه دستیافت؟
شفیعی:همانطور که بیان شد، احتمال دستیابی به فضاهای مشترک بین این دو دانش وجود دارد ولی در همانجا هم باید دقت کرد که مرز این دو دانش به هم نخورد. مثلاً بحث نسبت بین کتاب و سنت، در اصول و فقه، بحث نمیشود ولی میتواند در فلسفه هر دو علم بحث شود؛ اما باید تلاش کرد که در مباحث اینچنین، اگر جنبه اصولی این مباحث پررنگتر است، آن بحث را به فلسفه علم اصول منتقل کنیم.
آیا فلسفه علم اصول فقه با فلسفه فقه، به لحاظ روشی نیز با یکدیگر متفاوتاند؟
شفیعی:جواب این سؤال هم معلوم شد. همانطور که دانش اصول با دانش فقه، به لحاظ روش با یکدیگر متفاوت هستند، فلسفه این دو علم نیز با یکدیگر متفاوت هستند.
حوزه علمیه اصفهان