حوزه علمیه اصفهان
مرکز مدیریت حوزه های علمیه استان اصفهان

مصادیق اهانت کدام است ؟/منزلت مومن در نزد خدا

آیت الله العظمی مظاهری

ناسزا گفتن، غیبت، تهمت، شكستن دل، زخم‌زبان‌، آبروریزی، تحقیر، سرزنش و بالأخره هر گفتار یا رفتاری که دیگران را سرافكنده و خجالت‌زده کند، از مصادیق اهانت است.

مرحوم کلینی«رحمت‌الله‌علیه» در جلد دوم اصول کافی روایتی درباره اهانت را نقل کرده است که نزد اهل دل بسیار اهمیّت دارد. در بخشی از آن روایت، بیان شده است که مستحبات، انسان را به مقام قرب الهی می‌رساند؛ از این جهت به آن حدیث «قرب نوافل» می‌گویند. این حدیث، حدیث قدسی است و در منابع حدیثی شیعه و سنّی نقل شده است[۱]و چنان مشهور است که برخی آن را متواتر می‌دانند.

در این حدیث نورانی می‌خوانیم: ابان‌بن تغلب از امام باقر«سلام‌الله‌علیه» نقل می‌کند که فرمود: در معراج، پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» از خداوند سؤال کرد: پروردگارا! منزلت مؤمن در نزد تو چگونه است؟ خداوند متعال در پاسخ فرمود: «یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَهِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَهِ أَوْلِیَائِی وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ وَفَاهِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ

وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَهِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ‏»[۲]

هرکه به دوستى از من اهانت کند، آشکارا به جنگ من آمده و من به‌یارى دوستانم از هر چیز شتابان‌ترم. من در هر کاری که انجام دهم، آن اندازه تردید ندارم که دربارۀ وفات مؤمن تردید دارم، او از مرگ بدش آید و من ناراحت کردن او را خوش ندارم و به راستی برخی از بندگان مؤمن هستند که جز توان‌گری، آنان را اصلاح نکند (و حالشان را نیکو نسازد) و اگر به حال دیگری او را درآورم نابود و هلاک می‌شود و برخی از بندگان مؤمن هستند که جز نداری و فقر، آنان را اصلاح نکند و اگر او را به حال دیگری برگردانم هر آینه هلاک می‌شود.

و هیچ‌یک از بندگانم به‌ من تقرّب نجوید با عملى که نزد من محبوب‌تر باشد از آنچه بر او واجب کرده‏ ام، و به‌درستى که به‌وسیلۀ مستحبّات به‌من تقرّب جوید تا آنجا که من دوستش دارم، و چون دوستش دارم آنگاه گوش او شوم که بدان بشنود، و چشمش شوم که بدان ببیند، و زبانش گردم که بدان بگوید، و دستش شوم که بدان برگیرد، اگر من را بخواند، اجابتش کنم، و اگر خواهشى از من کند به او بدهم.

این روایت، حاوی چند فراز مهم و پرمحتواست. در این جلسه، به شرح فراز اوّل یا جملۀ اوّل روایت می‌پردازیم که می‌فرماید: «مَنْ‏ أَهَانَ‏ لِی‏ وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَهِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ‏ءٍ إِلَى نُصْرَهِ أَوْلِیَائِی»؛ هر که به دوستى از من اهانت کند، آشکارا به جنگ من آمده و من به‌یارى دوستانم از هر چیز شتابان‌ترم.

این فراز از روایت، مربوط به اهانت به مؤمن است. قرآن کریم، افراد رباخوار را در حال جنگ با خداوند می‌داند: «فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»[۳]؛ امّا از نظر روایات، کسی که به دیگران توهین کند نیز با خدا می‌جنگد.

ناسزا گفتن، غیبت، تهمت، شکستن دل، زخم‌زبان‌، آبروریزی، تحقیر، سرزنش و بالأخره هر گفتار یا رفتاری که دیگران را سرافکنده و خجالت‌زده کند، از مصادیق اهانت است. طبق این حدیث، اهانت به مؤمن، دشمنی و جنگ با خداست و خداوند تعالی می‌فرماید: من از کسی که به او اهانت شده، دفاع و او را یاری می‌کنم.

این قبیل گناهان، ظلم و حق‌ّالنّاس است. خداوند متعال به عزّت و جلال خودش قسم خورده است که از هرچه بگذرد، از حقّ مردم و از ظلم به مردم نمی‌گذرد: «وَ عِزَّتِی‏ وَ جَلَالِی‏ لَا یَجُوزُنِی‏ ظُلْمُ‏ ظَالِمٍ‏»[۴].

باید توجه شود که حقّ‌النّاس، فقط دزدیدن و اتلاف مال مردم نیست، بلکه بردن آبروی مردم نیز حقّ‌النّاس است؛ بلکه حقّ‌النّاس آبرویی، شدیدتر و زیان‌بارتر از حقّ‌النّاس مالی است. چراکه مردم مال و جاه را برای آبرو می‌‌خواهند و اگر آبرو نباشد، مال و ثروت چه فایده‌ای دارد؟

پس مواظبت نسبت به حق‌ّالنّاس آبرویی لازم و ضروری است. یکی از مواقف قیامت، موقف حقّ‌النّاس است که در آن، خداوند سبحان از حقّ مردم سؤال می‌کند. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» دربارۀ آیۀ «إِنَ‏ رَبَّکَ‏ لَبِالْمِرْصادِ»[۵]می‌فرمایند: آن کمین‌گاه پلى است بر روى صراط که هر کس حقّى از مردم بر عهده دارد، نمى‏تواند از آن عبور کند: «قَنْطَرَهٌ عَلَى الصِّرَاطِ لَا یَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَهٍ»[۶]

صرفنظر از اینکه اهانت به دیگران، ظلم و حق‌ّالنّاس است، طبق روایت قرب نوافل: «مَنْ‏ أَهَانَ‏ لِی‏ وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَه»، جنگ با خداست. منظور از کلمۀ «ولی» در این حدیث، شیعه است. یعنی هرکس به یک شیعه، اهانت کند، به جنگ با خدا رفته است. در روایت دیگری از همین باب در اصول کافی، از پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» نقل شده است که فرمودند:

پروردگار عالم مرا به معراج برد و در معراج، «مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ» به من وحی کرد. یعنی وقتی که همۀ حجاب‌ها و پرده‌ها، اعم از حجاب‌های ظلمانی و حجاب‌های نورانی، کنار رفته و فقط حجاب «امکان و وجوب» مانده است، حجابی که معنا ندارد کنار برود، در این حالت به پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» وحی شده است.

این همان حالت است که قرآن کریم می‌فرماید: «ثُمَ‏ دَنا فَتَدَلَّى‏ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ‏ أَوْ أَدْنى».[۷]‏یعنی پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» در معراج به مقام قرب رسیدند، به اندازه‌ای که دیگر فاصله‌ای بین ایشان و خداوند نبود، الا حجاب امکانی، زیرا خدا واجب الوجود و ایشان ممکن الوجود و همین فاصله باقی مانده بود.

همچنین می‌فرمایند: «شَافَهَنِی إِلَى»، رودررو و بدون واسطه وحی شده است. آن حضرت به مقامی رسیده‌اند که به غیر از خدا چیزی نمی بینند و چیزی نمی‌دانند. از نظر دل خداوند را یافته‌اند، نظیر یک انسان تشنه که آب بخورد و سیراب شود و سیراب شدن را بیابد، نه تنها بداند، بلکه بیابد.

در این حالات به ایشان وحی شده است که: «یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَذَلَّ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَنِی بِالْمُحَارَبَهِ وَ مَنْ حَارَبَنِی حَارَبْتُهُ»[۸]؛ اى محمد، هر کس یکى از دوستان مرا خوار و ذلیل کند، او خود را براى جنگ با من آماده کرده است و هر کس با من بجنگد، من با او مى‌جنگم.

سپس پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: به خداوند عرض کردم: خدایا این «ولیّ» تو کیست که مى‌گویى من به خاطر او مى‌جنگم‌؟ خداوند سبحان فرمود: «ذَاکَ مَنْ أَخَذْتُ مِیثَاقَهُ لَکَ وَ لِوَصِیِّکَ وَ لِذُرِّیَّتِکُمَا بِالْوَلَایَهِ»[۹]؛ او آن کسى است که من براى ولایت تو و ولایت وصیّ تو و فرزندان شما دو نفر، از او پیمان گرفته‌ام.

بنابراین منظور از «ولی» در این روایت، ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» یا اولیاء الله یا حتی شیعیان متقی و مؤمنان واقعی نیستند، بلکه منظور کسی است که از نظر عقیده، شیعه باشد.

بر این اساس، اگر کسی یکی از شیعیان عادی را بیازارد یا او را ذلیل کند یا به وی اهانتی بکند، گناهش به اندازه‌ای بزرگ است که گویا مهیّای جنگ با خداوند شده است. خداوند هم می‌فرماید: من با چنین کسی می‌جنگم.

همین مقدار که شخصی عقیده به تشیّع داشته باشد، حتی اگر اعمال او متناسب با تعالیم تشیّع نباشد، کافی است که اهانت با او جنگ با خداوند باشد، چه رسد به اهانت به افراد متقی و شیعیان و مؤمنانی که اعمال صالح دارند و واقعاً پیرو ائمۀ طاهرین«سلام‌الله‌علیهم» هستند.

اساساً حرمت مؤمن، طبق روایات، از حرمت کعبه و از حرمت ملک مقرّب بالاتر است:

«الْمُؤْمِنُ‏ أَعْظَمُ‏ حُرْمَهً مِنَ‏ الْکَعْبَهِ»[۱۰]

«وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ‏ أَعْظَمُ‏ حُرْمَهً عِنْدَ اللَّهِ وَ أَکْرَمُ عَلَیْهِ مِنْ مَلَکٍ مُقَرَّبٍ»[۱۱]

همه باید مواظب گفتار و کردارشان باشند که در آن جسارت و توهین به دیگران نباشد، کسی را خوار و ذلیل نکنند، آبروریزی نکنند، شخصیت دیگران را نکوبند، زخم زبان نزنند، سرزنش نکنند، از غیبت، تهمت و شایعه خودداری کنند که همۀ این گناهان، مصادیق اهانت و ذلیل کردن است و مثل جنگ با خداست.

بیشتر این گناهان و اهانت‌ها نیز به واسطۀ زبان رخ می‌دهد، از این جهت همه باید مواظب و مراقب زبان خود باشند. مردی نزد پیامبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» آمد و گفت: یا رسول الله! مرا نصیحت کنید. فرمودند: «احْفَظْ لِسَانَکَ»؛ مواظب زبانت باش! دو مرتبه گفت: من را نصیحت کنید. پیامبر«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» باز فرمودند: مواظب زبانت باش! برای مرتبۀ سوّم گفت: مرا نصیحت کنید و باز هم همان جواب را شنید: مواظب زبانت باش! سپس پیامبر به او فرمودند: «هَلْ یَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِی النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ»[۱۲]؛ بیشتر کسانی که به جهنّم می‌روند، به واسطۀ زبانشان جهنّمی می‌شوند.

گاهی حضرت امام«قدّس‌سرّه» در درس‌ اخلاق می‌فرمودند: کسی که به دیگران اهانت کند، ولایتش قطع می‌شود. معنای این سخن آن است که دست عنایت خداوند از روی سرش برداشته می‌شود؛ و وای به کسی که یک لحظه دست عنایت خدا از روی سرش برداشته شود. معنای دیگرش هم این است که دست عنایت اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» از روی سر او می‌رود و در قیامت نمی‌تواند به دنبال امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه»، زیر لوای حمد برود.

این مطلب در روایات نیز بیان شده است. امام صادق«سلام‌الله‌علیه» می‌فرمایند: هرکس بر ضرر یک مؤمن حرفی بزند و قصدش آبروریزی و افشای عیب او باشد و بخواهد او از چشم مردم بیفتد، خداوند او را از ولایت خود به ولایت شیطان می‌راند و شیطان هم او را نمى‏پذیرد: «مَنْ رَوَی عَلَی مُؤْمِنٍ رِوَایَهً یُرِیدُ بِهَا شَیْنَهُ وَ هَدْمَ مُرُوءَتِهِ لِیَسْقُطَ مِنْ أَعْیُنِ النَّاسِ أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ وَلَایَتِهِ إِلَی وَلَایَهِ الشَّیْطَانِ فَلَا یَقْبَلُهُ الشَّیْطَانُ»[۱۳].

امام صادق«سلام‌الله‌علیه» در روایتی از قول پیامبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» می‌فرمایند: لغزش‌هاى مؤمنان را دنبال نکنید. هر که به‌دنبال لغزش مؤمنى باشد، خداوند تمام لغزش‌هاى او را دنبال خواهد کرد و او را حتی در میان خانه‌اش رسوا مى‌سازد: «‏لَا تَطْلُبُوا عَثَرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّ مَنْ تَتَبَّعَ عَثَرَاتِ أَخِیهِ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَثَرَاتِهِ یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی‏ جَوْفِ‏ بَیْتِهِ»[۱۴]

بردن آبروی مردم، غیبت، تهمت، شایعه، زخم زبان و سرزنش، در تعالیم دینی بسیار نکوهش شده و چنین عواقب ناگواری نیز دارد. وای به حال کسی که به دیگران زخم زبان بزند، کسی را مسخره کند، غیبت کند، آبروی اشخاص را بریزد و به این طرف و آن طرف بزند تا یک نقطۀ ضعف از مردم پیدا کند و آن را به دیگران بگوید.

این گناهان خیلی بزرگ است و همان‌طور که گفتم، کیفر آن هم در دنیا و آخرت، سخت و سنگین است. جنگ انسان با خدا و جنگ خدا با انسان، عقوبت کمی نیست. همچنین تصوّر اینکه دست عنایت خداوند و اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» از سر انسان برداشته شود و در قیامت، او را به زیر لوای حمد راه ندهند، کافی است که مواظب باشد آبروی دیگران را نریزد، غیبت نکند، گناه و عیب کسی را فاش نکند و بالأخره، حتی به همسرش یا فرزندش زخم‌ زبان نزند.

گاهی یک زخم زبان، مثل آتش زغال در کف دست، دل انسان را می‌‌سوزاند. حتی دیده شده است که زخم زبان یا تحقیر فرزند، او را در اثر لجاجت با پدرش، منحرف و بی‌‌دین می‌کند. یک تندی بیجا با دختر، دلش را می‌سوزاند و کم کم او را به انحراف اخلاقی می‌کشاند.

باید از خداوند متعال بخواهیم توفیق عنایت کند که ما دچار این گناهان بزرگ نشویم. بدون توفیق خداوند و بدون فضل و رحمت الهی، هیچ کس نمی‌تواند متقی یا مهذّب گردد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى‏ مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ»[۱۵]؛ توفیق می‌خواهد، فضل و رحمت خدا را می‌خواهد تا انسان بتواند قدمی جلو برود و به مقام‌های معنوی برسد.

معلم اخلاق انسان واقعاً خداست و او باید این توفیقات را عنایت کند. البته خود انسان نیز لازم است علاوه بر تلاش، دعا کند و از خوا با جدیّت و با تضرّع و زاری بخواهد. یک دعا نزد پیغمبر اکرم«صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» بسیار اهمیّت داشته و ذکر ایشان بوده است. این دعا را همیشه، به‌خصوص در مظان استجابت دعا می‌خوانده‌اند: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی‏ إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً»[۱۶].

تقاضا دارم این دعا را زیاد بخوانید و علاوه بر خودتان، به یاد خانواده، دوستان و اطرافیان هم باشید و دعا را برای همه با ضمیر جمع بخوانید: «اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِا‏ إِلَى انفُسِنا طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً». به فارسی هم بگویید: خدایا! یک لحظه، به اندازۀ یک چشم بر هم زدن، ما را به خودمان واگذار نکن.

همچنین باید تلاش و دعا کنیم که دست عنایت امام زمان«ارواحنافداه» نیز از سر ما برداشته نشود. به‌خصوص طلبه‌ها و روحانیّون، بدون نظر لطف و عنایت آن حضرت نمی‌توانند به جایی برسند. به تجربه اثبات شده است که شخصی طلبه بوده، همیشه مفاتیح زیر بغل داشته، در درس عرفان شرکت می‌کرده، امّا ناگهان سقوط می‌کند، با ظاهر غیر شرعی و غیر موجّه، زیر پرچم ظلم و زیر پرچم کفر دیده می‌شود و برای دشمنان تشیّع جاسوسی می‌کند.

کم کم علیه اسلام و تشیّع سخنرانی می‌کند. اگر دست عنایت خداوند متعال و دست عنایت امام زمان«ارواحنافداه» روی سر کسی نباشد، با یک جرقۀ انحرافی، به خودش و دینش آتش می‌زند.

همه باید مواظب باشند، مخصوصاً زمان حاضر که زمان عجیبی است، زمان شبهه‌های رنگارنگ است و همه در معرض خطر هستند، لازم است همه توجه داشته باشند و دست عنایت خدا و اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» را روی سر خود نگاه دارند تا حفظ شوند. اهانت، ناسزاگویی، تحقیر، غیبت، تهمت، شایعه، سرزنش، زخم زبان و گناهانی از این دست، باعث می‌شود این دست عنایت از سر انسان برداشته شود.

الان بسیاری از روزنامه‌ها و سایت‌ها، محلّی برای انتشار مطالب اهانت‌آمیز، دروغ، بدگویی و اتهام‌های ناروا شده است. خیلی از مجالس، مجالس متناسب با تشیّع نیست، بلکه محفلی برای تهمت، غیبت و شایعه‌پراکنی شده و در مجالس و جلسات اشاعۀ فحشا هست.

بعضی افراد هم که خودشان اهل دروغ، غیبت، تهمت و بدگویی نیستند، وقتی به همدیگر می‌رسند، به جای یاد خدا، از هم می‌پرسند: چه خبر؟ دیگری نیز در پاسخ، اهانت‌ها، دروغ‌ها و اتهاماتی که در رسانه‌ها، سایت‌ها و روزنامه‌ها دیده و هیچ مدرکی ندارد را بازگو می‌کند. بعد هم توجیه می‌کند که ما باید سیاست بدانیم و باید دیگران را از اخبار سیاسی آگاه کنیم. یعنی غیبت، تهمت و شایعه پراکنی را به عنوان فعالیّت سیاسی، بر خودش واجب می‌داند. بیش از نود درصد این حرف‌ها که بین مردم ردّ بدل می‌شود نیز غیبت نیست، تهمت است.

وقتی بررسی کنیم می‌‌بینیم که واقعیّت ندارد، یک کلاغ، چهل کلاغ است، امّا برخی بدون توجه به اثرات مخرّب آن، با یک جمله، ناگهان آبروی اشخاص موجّه یا حتی آبروی یک طائفه‌ را می‌برند. متأسفانه در بین طلبه‌ها نیز این گناهان، به عنوان سیاست، رایج شده و کسی توجه به خطرات بزرگ آن ندارد.

این قبیل گناه‌ها دست عنایت خداوند و نظر لطف امام زمان«ارواحنافداه» را از جامعه می‌برد. افراد مبتلا به این گناهان نیز خواه‌ناخواه گمراه و منحرف می‌شوند. خیال هم نکنید که خداوند یا اهل‌بیت«سلام‌الله‌علیهم» آنها را گمراه می‌کنند، نخیر، همین مقدار که دست هدایت و عنایت خداوند از سر آنها برداشته شود، گمراه خواهند شد. چند آیه از قرآن کریم با عباراتی مشابه، می فرماید: «فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُ‏ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ»[۱۷]؛ خداوند متعال هرکه را بخواهد گمراه می‌گذارد و هرکه را بخواهد، هدایت می‌کند.

مرحوم طبرسی«رحمت‌الله‌علیه»، صاحب مجمع‌البیان می‌گوید: معنای این قبیل آیات، این نیست که خداوند به اجبار بعضی افراد را گمراه می‌سازد، بلکه دست عنایتش را برمی‌دارد و آن اشخاص رها می‌شوند و چاره‌ای جز گمراهی ندارند. ایشان در این زمینه یک مثال می‌زند و می‌فرماید: اگر کسی یک سنگ را در بالای کوه گرفته باشد، برای سقوط آن لازم نیست حرکتی انجام دهد یا سنگ را به سمت پایین کوه پرتاب نماید، بلکه اگر آن سنگ را رها ‌کند، خودبخود به سوی پایین پرتاب شده و ذره ذره می‌گردد.[۱۸]

زمینۀ این رهاسازی که منجر به انحراف می‌شود را خود انسان فراهم می‌کند. گاهی انسان با بیان یک جمله که حاوی توهین یا آبروریزی است، شخصیّت دیگران را می‌کوبد. تحقیر و کوبیدن شخصیّت دیگران، «ذنب لایغفر- گناه نابخشودنی» است. یعنی توفیق توبه را از انسان سلب می‌کند و خطرناک است. مخصوصاً طلبه‌ها، اساتید و افراد تأثیرگذار باید مراقب گفتارشان باشند. اگر در ضمن سخنرانی مطلبی توهین‌آمیز بیان شود و آبروی شخص یا اشخاصی را لکه‌دار کند، اصلاح و جبران آن بسیار مشکل و در سر حدّ محال است و رشتۀ ولایت یا رشتۀ ارتباط او را با خداوند و اهل بیت«سلام‌الله‌علیهم» قطع می‌کند.

کیفر دیگری که این قبیل گناهان در دنیا دارد، این است که حال معنوی و نشاط روحی را از انسان می‌گیرد. توفیق دعا و مناجات با خداوند را از وی سلب می‌کند و به اصطلاح، حالت قبض به انسان می‌دهد. گاهی انسان می‌بیند که توفیق نماز شب یا توفیق خدمت به خلق خدا را ندارد. گویا در زمین میخکوب شده و کاری از دستش بر نمی‌آید. عرفا به این حالت، «حالت قبض» می‌گویند. در مقابل، گاهی انسان نشاط روحی و معنوی دارد، حال دعا و حال نیایش دارد و توفیق‌های والایی به‌دست می‌آورد. اهل دل به این حالت، «حالت بسط» می‌گویند.

این حالات را خداوند به انسان می‌دهد، امّا مثل هدایت و گمراهی، مقدّمات و زمینه‌سازی آن به‌دست خود انسان است. مداومت بر نماز شب، حال معنوی و به‌خصوص حضور قلب در نماز را خدا باید بدهد، امّا زمینه سازی و مقدمه‌اش این است که انسان از گناه اجتناب ورزد، به کسی توهین نکند و دل کسی را نشکند.

مردی آمد خدمت امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، من از نماز شب محروم شده‌ام. امیرالمؤمنین«سلام‌الله‌علیه» به او فرمودند: «أَنْتَ‏ رَجُلٌ‏ قَدْ قَیَّدَتْکَ‏ ذُنُوبُکَ»[۱۹]؛ تو مردی هستی که گناهانت تو را به بند کشیده است.

بزرگان اخلاق و عرفان همواره تأکید کرده‌اند که اگر کسی بخواهد در معنویّت به مقامی برسد، با جسارت‌کردن و اهانت‌، نمی‌شود. حتی مدعی هستند که ما سراغ نداریم کسی زبانش تحت کنترل نباشد و مبتلا به گناهان زبانی باشد، امّا اهل نماز شب و اهل ذکر و اهل دل و اهل سوز و گداز و اهل حضور قلب هم باشد. این دو با هم جمع نمی‌شود.

زبان انسان باید کنترل شود تا خداوند توفیق درک حالات معنوی را به او بدهد. کسی که زبانش رها شده و دست خودش نیست، کسی که غیبت می‌کند، تهمت می‌زند و شایعه‌پراکنی می‌کند و از توهین و بدگویی، خودداری نمی‌کند، چنین کسی قطعا نمی‌تواند توفیق نماز شب، توفیق حضور قلب، توفیق مناجات و نیایش و توفیق خدمت خالصانه به خلق خدا را به‌دست بیاورد. البته ممکن است به ظاهر موفق به خواندن نماز شب شود، امّا آن نماز شب روح ندارد، حال ندارد، سوز و گداز ندارد و بالأخره ارتباط عاطفی با خدا ندارد. این نماز کجا و آنکه یک الله اکبرش حجاب‌های نورانی را بشکافد، کجا؟

پی نوشت

[۱]. الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲؛ صحیح البخاری، ج۷، ص۱۹۰؛ المعجم الاوسط طبرانی، ج۹، ص۱۳۹.

[۲]. الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲٫

[۳]. البقره، ۲۷۹: «و اگر [چنین‏] نکردید، بدانید به جنگ با خدا و فرستاده وى، برخاسته‏اید.»

[۴]. الکافی، ج ۲، ص ۴۴۳٫

[۵]. الفجر، ۱۴:‌ «زیرا پروردگار تو سخت در کمین است.»

[۶] . الکافی، ج‏۲، ص۳۳۱٫

[۷]. نجم، ۸-۹: «سپس نزدیک آمد و نزدیک‌تر شد تا [فاصله‏اش‏] به قدرِ [طول‏] دو [انتهاى‏] کمان یا نزدیک‌تر شد.»

[۸]. الکافی، ج ۲، ص ۳۵۳٫

[۹]. همان.

[۱۰]. الخصال، ج ۱، ص ۲۷٫

[۱۱]. مشکاه الانوار، ص ۷۸٫

[۱۲]. الکافی، ج‏۲، ص ۱۱۳٫

[۱۳]. الکافى، ج ۲، ص ۳۵۸٫

[۱۴] . الکافی، ج۲‏، ص۳۵۵٫

[۱۵]. النور، ۲۱: «و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هیچ کس از شما پاک نمى‏شد، ولى [این‏] خداست که هر کس را بخواهد پاک مى‏گرداند.»

[۱۶]. تفسیر القمی، ج ۲، ص ۷۵٫

[۱۷] . فاطر، ۸: «خداست که هر که را بخواهد گمراه مى‏گذارد و هر که را بخواهد هدایت مى‏کند.»

[۱۸]. ر.ک: مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۶۶٫

[۱۹]. الکافی، ج‏۳، ص ۴۴۲

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سیزده − پنج =