بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
بحث ما دربارۀ عواملی بود که انسان را به سقوط میکشاند. یکی از آن عوامل، گناه است که زندگی را تباه میکند. قرآن کریم یک تشبیه معقول به محسوس دارد که برای بحث ما خیلی ارزنده است. میفرماید: زندگی توأم با گناه، زندگی که در آن زندگی تابع شیطان بوده و شرک عبادی داشته باشیم، مثل این است که کسی از آسمان روی زمین بیفتد، اما نمیرد و لاشخورها برای خوردن او اطرافش را بگیرند. چقدر سقوط سختی است؟ چقدر ترس دارد؟ چقدر اضطراب خاطر دارد؟
قرآن کریم میفرماید زندگی توأم با گناه چنین است: «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیق»[۱]
کسی که به خدا شرک بورزد مانند آن است که از آسمان به زمین بیفتد و لاشخورها اطرافش را می گیرند و بنا به خوردن او میکنند یا اینکه باد او را ببرد در یک جایی که هیچ کس و هیچ آب و غذایی نباشد. شرک در این آیه، شرک عملی است، یعنی کسی که از خدا متابعت نکند و زندگیاش توأم با گناه باشد، اضطراب خاطر، نگرانی، غم و غصّه دارد. اگر این چند روزۀ دنیا گناه در زندگی آمد، پر از غم و غصه، پر از اضطراب خاطر، پر از نگرانی و پر از چه کنم، چه کنم میشود و بالاخره به جای شادی، غم و غصّه، نگرانی و اضطراب خاطر میآید.
ما نباید این مطالب را ساده بگیریم، کلام قرآن است. یک وقت مثلاً جملهای از یک عالم بیان میشود، ممکن است کسی بگوید که این جمله درست نیست. حتی وقتی روایت خوانده میشود، ممکن است به سند آن خدشه وارد شود، اما کسی نمیتواند آیات قرآن کریم را زیر سؤال ببرد. آیاتی که جلسۀ گذشته خواندم و آیهای که اکنون خواندم، از متشابهات نیست، هر طلبه ای که یک مقدار ادبیّات خوانده باشد، میتواند معنا کند.
هر دانشجویی که یک ترم ادبیّات عرب خوانده باشد میتواند معنای آن را بهدست آورد. این آیات از متشابهات نیست، بلکه ما جدی نمیگیریم. وقتی ما چنین آیاتی را جدی نگرفتیم، دیگر یک زندگی توأم با غم و غصه، نگرانی، چه کنم چه کنم و بالأخره یک زندگی توأم با اضطراب خاطر خواهیم داشت. نمیشود ما گناه کنیم، اما زندگی خوشی هم برایمان پیدا شود، این معنا ندارد. قرآن کریم میگوید: چنین امری نمیشود.
اگر میخواهیم زندگی مبارکی داشته باشیم، اگر شادی میخواهیم، اگر میخواهیم گره هایمان به طور ناخودآگاه باز شود و اگر میخواهیم برکت از آسمان و زمین برایمان ببارد، باید متّقی باشیم. قرآن کریم در آیۀ دیگری فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون»[۲]؛ اگر مردم متّقی باشند، برکات خدا از آسمان و زمین برایشان نازل میشود. اما متقی نیستند و چون متقی نیستند، به سر خودشان بدبختی را میآورند، نه اینکه خدا به آنها داده است، بلکه خودشان این بدبختی را پیدا میکنند.
قرآن کریم، گناه را یکی از عوامل از بین برنده رفاه، آسایش و امنیت معرفی میکند: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْیَهً کانَتْ آمِنَهً مُطْمَئِنَّهً یَأْتیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»[۳]
جملاتی نظیر «بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»[۴] و «بِما کانُوا یَصْنَعُونَ» در قرآن کریم تکرار شده است. خداوند در این آیۀ شریفه میفرماید: یا رسولالله مثال بزن و بگو: یک شهری بود که مردم آن در رفاه و آسایش و در امنیّت ظاهری و در امنیّت باطنی بودند و از هر جهت امنیّت داشتند، امّا کفران نعمت کردند، یعنی گناه کردند. خدا نعمت داد و باید نعمت را در ثواب بکار ببرند، امّا در گناه بکار بردند.
وقتی چنین شد، تمام آن نعمتها رفت و ضدّ نعمت، یعنی نقمت برای آنها آمد و طعم گرسنگى و هراس را به آنان چشاند: «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْف»؛ یعنی گرانی، کمبود، و بدتر از آن، ناامنی دل برای آنان جلو آمد. بعد قرآن کریم میفرماید: خیال نکنید که خداوند چنین کرده است، نه، خودتان کردهاید: «بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» و «بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»، یعنی خود جامعه کرده است.
امّا نکتهای که باید بدان توجه شود این است که ما نباید مخصوصاً گناه اجتماعی داشته باشیم. ما هرچه این طرف و آن طرف بزنیم برای اینکه یک اقتصاد سالم پیدا کنیم نمیشود، مگر اینکه فساد اخلاقی را از بین ببریم. ما هرچه این طرف و آن طرف بزنیم که یک زندگی رفاهی برای مردم درست کنیم، نمیشود، مگر اینکه گناهان اجتماعی را بزداییم.
زندگی سالم و اقتصاد سالم در جامعه پدید نمیآید، مگر اینکه مفاسد و بهویژه فساد اخلاقی از بین برود. بیش از چهل سال قبل، چهار جلد کتاب به نام «مقایسه بین سیستمهای اقتصادی» از من چاپ شد، کتاب سال هم شد. در آن کتاب اثبات کردم که اقتصاد ما مرهون اسلام عزیز است. اگر اسلام را پیاده کنیم، اقتصاد صددرصد اصلاح میشود. اقتصاد منهای فقر، اقتصاد منهای بیکاری، اقتصاد منهای عزوبت و تجرّد، امّا این وابسته به اینست که جامعۀ ما سالم باشد، اقتصاد منهای جامعۀ سالم، محقّق نمیشود. جامعه ما باید متّقی باشد و بهخصوص جوانها باید رعایت تقوا را بکنند.
وقتی خانه ها عاری از گناه شود، هنگامی که گناه از جامعه زدوده شود و بهطور کلی اجتماع سالم گردد، آنگاه تلاش و کوشش و علم افراد متخصّص، اقتصاد سالم به جامعه میدهد؛ امّا اگر بتوانیم از نظر علمی، اقتصاد را پیاده کنیم، در حالی که توأم با گناه باشد، آلوده به ربا باشد و حقّ مردم در آن مراعات نگردد، همین اقتصاد برای ما بدبختی میشود.
باید گناه از زندگی زدوده شود، جلسات و رفت و آمدها، نشستن و گفتگو و صحبت کردن اقوام و آشنایان که مورد تایید تعالیم دینی است، باید بدون گناه برگزار گردد تا در آن نشاط دینی پیدا شود. غیبت، تهمت، شایعهپراکنی و توهین، گناهش خیلی بزرگ است. اهانت به دیگران، طبق حدیث قدسی، جنگ با خداست: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَه»[۵]، چه در رو باشد و چه در پشت سر باشد. غیبت از نظر قرآن کریم همچون خوردن گوشت مرده است: «وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ»[۶].
آن کسانی که چشم بصیرت دارند، میبینند، آنکه غیبت میکند مرده میخورد. گوشت برادرش را پاره کرده و میخورد. آنهایی که چشم بصیرت دارند اینها را میبینند.
مفاسد اخلاقی باید از جامعه برداشته شود، حقّالنّاس لازم است مراعات گردد، کمکاری، بدکاری و بیکاری در محلّ کار و نیز بداخلاقی و بدخلقی از بین برود تا فساد اقتصادی اصلاح گردد.
علاوه بر غیبت، تهمت و اهانت و افزون بر تضییع حقّ مردم، بیحجابی و بدحجابی هم گناه است. خیال نکنید گناهش کوچک است. حدود بیست آیه از قرآن کریم، راجع به حجاب و عفاف است.[۷]
جوانها! قرآن چادر میخواهد. جوانها! قرآن، چادر با رو گرفتن میخواهد. آیهای از قرآن شریف، چادر زنان را زمینهساز حفظ شخصیّت اجتماعی آنان و عامل مصونیّت آنها از آزار و اذیّت افراد فرصت طلب میداند و به همین جهت، از زنان مؤمن و عفیف، انتظار جدّى دارد که چادر داشته باشند و با چادر رو بگیرند: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً»[۸].
کسانی که حرف قرآن را نمیشنوند و به دستورات آن اعتنا ندارند، معلوم است که زندگی دنیوی آنها همراه با دلهره، اضطراب خاطر و غم و غصه خواهد بود، در آخرت هم مؤاخذه میشوند.
امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: در دورۀ آخر الزمان، زنهایی میآیند، درحالی که پوشیده اند، برهنه اند و درحالی که برهنه اند، پوشیده اند[۹]؛ یعنی یک پارچهای روی سرش است، اما چه پارچهای و یک لباسی پوشیده است اما چه لباسی؟ دنیا و آخرت چنین فردی تاریک است. از نظر خودش خیال میکند که دنیا و آخرتش روشن است، درحالی که تاریک است.
رفیق یابی بین دختر و پسر و بین زن و مرد نیز گناه بزرگی است. قبح این گناه بهاندازهای است که قرآن کریم «دوستی و ارتباط افراد نامحرم» را با «عمل منافی عفّت زنا» در کنار هم بیان فرموده است. میفرماید:
«مُحْصِنینَ غَیْرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدان»[۱۰]
«مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدان»[۱۱]
مرد و زن شایسته، از نظر قرآن شریف کسانی هستند که مرتکب اعمال منافی عفت نمیشوند، با جنس مخالف هم دوستى پنهانى ندارند. این قبیل روابط نامشروع و خلاف اخلاق، خطرات اجتماعى و مفاسد فراوانى دارد که فروپاشى نظام خانواده، از جمله آن خطرات و مفاسد است.
امام رضا«سلاماللهعلیه» در روایتی میفرمایند: مردم گناه تازه تازه میکنند و برای آنها بلای تازه تازه میآید: «کُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبَادُ مِنَ الذُّنُوبِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلَاءِ مَا لَمْ یَکُونُوا یَعْرِفُونَ»[۱۲]
این همه سکته برای چیست؟ در زمان جوانی ما به این اندازه نبود. این همه سرطان برای چیست؟ این همه دردهای بیدرمان برای چیست؟ اصلاً چرا اینقدر دکتر لازم داریم؟
فساد داریم، لذا سرطان و سکته داریم. همه سراغ داریم که مثلاً شخصی خوابیده و از خواب بیدار میشود، میبیند فلج است و جوان هم هست. از کجا پیدا شده؟ نمیدانیم. وقتی اجتماع گناهکار شد، بلای تازه تازه میآید. غم و غصه و نگرانی تازه تازه میآید.
در جلسۀ قبل اشاره کردم که قرآن کریم میفرماید: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»[۱۳].یعنی زندگی منهای خدا تاریک است، تاریک است، تاریک. وحشتناک است، وحشتناک است، وحشتناک.
دیدهاید که بعضیها آنقدر مصیبت دارند که دچار خودباختگی میشوند و اصلاً همه چیز را فراموش میکنند، حتی خودشان را فراموش میکنند. خدا نکند برای انسان در اثر غم و غصه، خودباختگی پیدا شود، همانطور که قرآن کریم در ادامۀ آیۀ شریفه میفرماید: «إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها»[۱۴]، یعنی کسی که در حال غرق شدن است، هر گاه دستش را از آب بیرون آورد، به زحمت آن را مىبیند.
در ادامه قرآن کریم یک جمله میفرماید و عجب جملۀ شیرینی است: «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور»[۱۵]. یعنی اگر شادی میخواهید، اگر زندگی مبارک میخواهید، اگر زندگی منهای مریضی، گرفتاری و منهای بلا میخواهید، باید در آن زندگی نور خدا باشد و اگر نور خدا نباشد، هیچ چیزی نمیتواند زندگی را شاد کند.
گناه دیگری که جامعه را فراگرفته و زندگی مردم را تاریک کرده، تجمّلگرایی است. اسلام عزیز میگوید: اگر میخواهید یک زندگی خوش و خرّمی داشته باشید، ساده زیستی را جایگزین تجمّلات و تشریفات کنید.
زندگی، از نظر اقتصادی سه نوع است؛ نوع اوّل، زندگی ضروری است که در اصطلاح به آن بخور و نمیر میگویند. این نوع زندگی را اسلام برای کسی نمیپسندد. نوع دوّم، زندگی رفاهی است، یعنی همه باید در رفاه و آسایش باشند. هر کسی باید در اثر کار و تلاش و کوشش خودش، رفاه خانواده را تأمین کند، و اگر نمیتواند، دولت در این زمینه وظیفه دارد، وگرنه، همۀ مردم باید یک زندگی رفاهی برای همدیگر درست کنند و اجازه ندهند کسی محتاج باشد. زندگی رفاهی مورد تایید و مطلوب اسلام است.
نوع سوّم، زندگی تجمّلی است که نزد اسلام منفور است. متأسفانه تجمّلگرایی اکنون در جامعه کولاک می کند، سال به سال هم بیشتر میشود.
اسلام از ما ساده زیستی میخواهد، امّا غربیها ساده زیستی را بهتر از ما مراعات میکنند. درِ خرید غذا، لباس، میوه و سایر خوراکیها و حتی در مسافرت رفتن، معمولاً بدون تجمل گرایی هستند.
قرآن کریم دربارۀ نتیجه زندگی تجمّلی میفرماید: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیرا»[۱۶]؛ یعنی علت هلاکت و از بین رفتن یک ملّت، تجمل گرایی است که آن تجمل گرایی، معصیت روی معصیت و بدبختی روی بدبختی میآورد. خداوند در این آیۀ شریفه میفرماید: «فَدَمَّرْناها تَدْمِیرا»؛ یعنی این ملت نابود است.
معنای نابودی فقط این نیست که سیل یا زلزله بیاید، نه همین جامعۀ الان ما مصداق این آیه است: «فَدَمَّرْناها تَدْمِیرا»؛ یعنی زندگی مردم پر از غم و غصّه است و بسیاری از مردم در فقرند. یک دسته شاد هستند، اما زندگی برای بیشتر مردم خیلی مشکل است. این فقر که به قول امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» وحشتناک است. ایشان به فرزند خویش محمّد بنحنفیّه فرمودند: پسرم! از فقر و تهیدستى بر تو میترسم، از آن به خداوند پناه ببر، چرا که دین را ناقص، و عقل را سرگردان مىکند، و پدید آورندۀ دشمنى است: «فَإنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَهٌ لِلدّینِ! مَدْهَشَهٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِیَهٌ لِلْمَقْتِ»[۱۷]
علاوه بر فقر که جامعه به آن مبتلا است، عزوبت هم خیلی مشکل است، یعنی دختر در خانه مانده است و پسر هم نمیتواند ازدواج کند. قضیۀ مسکن آنها هم مسألۀ عجیبی است. اگر همه دست به دست همدیگر میدادند و هزینۀ یک سال تجمل گرایی دولت و ملت را صرف ازدواج جوانان میکردند، مسأله حل میشد.
تجرّد جوانان که خیلی مفاسد دارد، در اثر همین تجّملیگراییها است. ای کاش فقط همین بود، این که گفتم مفسدۀ فردیاش است، اما مفسدۀ اجتماعی هم دارد؛ قرآن کریم میفرماید: آیا میدانید در آخرت چه خبرهاست؟ میفرماید: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ، فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ، وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ، لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ، إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ، وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیم»[۱۸]؛ در این آیه آمده است که یک دسته در روز قیامت خیلی شوم و بدبختند و آنها اصحاب شمال هستند.
نامه هایشان از پشت سر به دستشان داده میشود، اما زیر دود جهنم و زیر هُرم جهنم به سر میبرند. قرآن کریم میفرماید: میدانید این عذاب برای چیست؟ برای تجمّل گرایی و به خاطر آنکه مُترف بودند. به جای اینکه پولشان را صرف فقرا و مستمندان و بیچارهها بکنند، صرف تجّملگرایی میکردند. قرآن میفرماید: تجمل گرایی گناه میآورد، گناهان بزرگ بزرگ میآورد.
حضرت امام خمینی«قدّسسرّه» به ما طلبه ها میگفتند: مواظب باشید ساختمان اجتماعی و فرهنگی درست نکنید. ما طلبهها باید ساده زیست باشیم و ما طلبه ها باید هم زندگی فردی و هم اجتماعیمان رنگ تجمل نداشته باشد.
همۀ مردم مخصوصاً جوانها باید برای این تجمل گراییها فکری بکنند.
خلاصۀ سخن اینکه هرکس میخواهد عاقبت بهخیر شود، چاره ای جز رعایت تقوا ندارد. اگر کسی میخواهد یک زندگی منهای غم و غصّه و منهای دلهره و اضطراب خاطر و نگرانی پیدا کند، چاره ای جز اجتناب از گناه برایش نیست. و اگر یک زندگی رفاهی در عالم برزخ و در قیامت و بالاخره زیر لوای حمد امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» و بعد هم بهشت میخواهد، هیچ چاره ای جز تقوا نیست.
پی نوشت:
[۱]. حج، ۳۱: «و هر کس به خدا شرک ورزد چنان است که گویى از آسمان فرو افتاده و مرغان [شکارى] او را ربودهاند یا باد او را به جایى دور افکنده است.»
[۲]. اعراف، ۹۶: «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مىگشودیم، ولى تکذیب کردند؛ پس به [کیفر] دستاوردشان [گریبان] آنان را گرفتیم.»
[۳]. نحل، ۱۱۲: «و خدا شهرى را مثل زده است که امن و امان بود [و] روزیش از هر سو فراوان می رسید، پس [ساکنانش] نعمتهاى خدا را ناسپاسى کردند، و خدا هم به سزاى آنچه انجام می دادند، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم] آن چشانید.»
[۴]. انعام، ۱۲۹: «به [کیفر] آنچه به دست می آوردند.»
[۵]. الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲٫
[۶]. حجرات، ۱۲: و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ بىگمان آن را ناخوش و ناپسند مى دارید. و از خداى پروا کنید، که خدا توبه پذیر و مهربان است.
[۷]. از جمله: احزاب، ۳۲، ۳۵، ۵۳، ۵۹؛ نور، ۳۱، ۵۸تا۶۰٫
[۸]. أحزاب، ۵۹: «اى پیامبر، زنان و دختران خویش و زنان مؤمنان را بگو: چادرهاى خود را بر خویشتن فروترگیرند. این نزدیکتر است به آنکه شناخته شوند و آزارشان ندهند و خدا آمرزگار و مهربان است.»
[۹]. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۹۰٫
[۱۰]. مائده، ۵: «خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانى دوست خود بگیرید.»
[۱۱]. نساء، ۲۵: «پاکدامن باشند نه زناکار، و مردان را در پنهانى دوست خود نگیرند.»
[۱۲]. الکافی، ج ۲، ص ۲۷۵٫
[۱۳]. نور، ۴۰: «یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مىپوشاند [و] روى آن موجى [دیگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاریکیهایى است که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است.»
[۱۴]. نور، ۴۰: «هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را مى بیند.»
[۱۵]. نور، ۴۰: «و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود.»
[۱۶]. اسراء، ۱۶: «و چون بخواهیم شهرى را هلاک کنیم، خوشگذرانانش را وا مى داریم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند، و در نتیجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد، پس آن را [یکسره] زیر و زبر کنیم.»
[۱۷]. نهج البلاغه، حکمت ۳۱۹٫
[۱۸]. واقعه، ۴۱ تا ۴۶: «و یاران چپ؛ کدامند یاران چپ؟ در [میان] باد گرم و آب داغ. و سایه اى از دود تار. نه خنک و نه خوش. اینان بودند که پیش از این ناز پروردگان بودند. و بر گناه بزرگ پافشارى مى کردند.»