حوزه علمیه اصفهان
مرکز مدیریت حوزه های علمیه استان اصفهان

جایگاه فقه و اصول و نقش آن در تبلیغ

حجت الاسلام و المسلمین عبدالامیر خطاط

فقه و اصول و رسائل و مکاسب نقش و جایگاه مهمی در عالم تبلیغ دارد و حوزه های علمیه بالمعال باید به تبلیغ منجر شود یعنی هر کاری که در حوزه های علمیه اعم از تدریس و پژوهش و تحقیقات علمی صورت می گیرد نهایتش باید به تبلیغ منتهی بشود و بالاخره نتیجه ی آن باید در اختیار مردم قرار بگیرد.

حجت الاسلام و المسلمین عبدالامیر خطاط جانشین مدیر مرکز مدیریت حوزهای علمیه استان اصفهان در نشست اعلام برنامه های آموزشی حوزه علیه امام باقر(علیه السلام) ضمن تبریک اعیاد شعبانیه درباره جایگاه فقه و اصول و نقش آن در تبلیغ اظهار کرد:

فقه و اصول و رسائل و مکاسب نقش و جایگاه مهمی در عالم تبلیغ دارد و حوزه های علمیه بالمعال باید به تبلیغ منجر شود یعنی هر کاری که در حوزه های علمیه اعم از تدریس و پژوهش و تحقیقات علمی صورت می گیرد نهایتش باید به تبلیغ منتهی بشود و بالاخره نتیجه ی آن باید در اختیار مردم قرار بگیرد.

همانطور که خروجی یک دانشکده علوم پزشکی اطبایی هستند که در جامعه ،بیماری ها را درمان می کنند و التیام بخش دردهای مردم هستند یک گروه هم  باید مشغول تدریس باشند برای اینکه نسل های بعد هم طبیب داشته باشند و یک عده ای هم باید پژوهش بکنند و دامنه علم پزشکی را توسعه بدهند که باید همه اینها نتیجه اش وارد جامعه شود و در اختیار مردم قرار بگیرد.

همین طور در حوزه های علمیه هم طبیعتا عده ای باید وارد جامعه بشوند و رسالت انبیاء را انجام بدهند اما عده ای باید بمانند تدریس بکنند تا این رودخانه همیشه جاری باشد و عده ای هم مشغول پژوهش ،تحقیق و یافتن پاسخ برای مسائل جدید و حل نشده باشند اما همه ی اینها همان آیه «نفر» است «… فلولا نفر من کل فرقه منهم طآئفه لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم …» (توبه-۱۲۲) اگر منتهی به جامعه نشود هیچ ارزشی ندارد

وظیفه ما استمرار حرکت انبیاء است نقش اجتماعی ما ارتباط دادن مردم با خداست ،البته اینکه در جامعه چه می کنیم هم مهم است اما نتیجه فعالیت ما بالمعال باید به جامعه برسد و منجر به یک جامعه توحیدی منعکس شده در ولایت اولیاء دین (علیهم السلام) شود.

با این مقدمه خیلی ها در ذهنشان هست که ما می خواهیم مبلّغ بشویم ،این کتاب ها(مکاسب و رسائل)و این موشکافی ها و دقت ها به چه دردمان می خورد؟ می خواهیم وارد جامعه بشویم و با مردم گفتگو بکنیم ،خدا رحمت کند مرحوم آیت الله العظمی بهجت را ،ایشان قبل از تعطیلی درس ها به مناسبت مناسبت های تبلیغی،آخر درس یک تذکر کوتاهی می دادند ، می گفتند: «از مسلمات بگویید ، از یقینیات بگویید» یعنی وقتی می روید تبلیغ از یقینیات و مسلمات بگویید هیچ مطلب اضافه تری نمی گفتند.

حالا وقتی انسان می خواهد اینطوری تبلیغ بکند و از مسلمات بگوید ، یعنی به مردم بگوید نماز بخوانید ، دروغ نگویید و می خواهد از مسلمات بگوید بله خیلی چیزها را احتیاج ندارد وظیفه هم هست هیچ بحثی هم در آن نیست.

ولی در اینکه چه چیزی مسلم وچه چیزی مسلم نیست کار می برد و لذا در ابتدای رساله های عملیه آمده هرکسی باید یکی از سه کار را انجام دهد یا تقلید بکند یا مجتهد باشد یا احتیاط بکند و برای احتیاط کردن باید قریب اجتهاد باشد ، حالا اگر مجتهد نیست لااقل کم وکیف مسائل را بداند والا چه بسا خلاف احتیاط انجام می دهد باید بداند احتیاط چیست؟ اقوال را بشناسد،خبری داشته باشد کسی که هیچ آگاهی ندارد که نمی تواند احتیاط کند.

گاهی بین مردم غیر مسلم ،مسلم انگاشته می شود وگاهی مسلمات مورد تردید قرار می گیرد و اگر یک مسئله ای را بگوییم که رویش مناقشه باشد حکم تکفیر برایمان صادر می شود یعنی اینقدر باورشان نسبت به این موضوع جدی است که آن را لاینفک از دین می دانند.

در جایی گفتم اینکه در زیارت عاشوراء هنگام گفتن السلام علی الحسین مداح یا کسی که زیارت عاشوراء می خواند می گوید که دست ها را روی سینه بگذارید چنین چیزی در روایت امام صادق (علیه السلام) نیست، امام صادق(علیه السلام) بلد بودند بگویند اما نفرمودند واقعا  تحمل شنیدن چنین مطلبی برای بعضی سخت است و تلقیشان این است که ما نسبت به ساحت مقدس حضرت سیدالشهداء داریم جسارت و توهین می کنیم اما این را مسلم می دانند و دست روی سینه نگذاشتن را خلاف ادب می داند درصورتی که این یک مسئله شرعی و فقهی است.

حالا اگر کسی می خواهد خودش دست روی سینه اش بگذارد یا دو زانو بنشیند یا ایستاده بخواند خیلی هم خوب اما نه به دیگران توصیه کند نباید به دیگران چیزی را توصیه کنیم که امام صادق توصیه نکرده است خیلی از مسائل نیاز به توضیح دارد نیاز  به تبیین دارد متاسفانه بین مردم بعضی از غیر مسلمات ، مسلم تلقی می شود و بعضی از مسلمات ،غیرمسلم تلقی می شود.

امروز در جامعه ما اهتمام به نماز جماعت چقدر است؟ چندین روایت در کتاب وسائل الشیعه داریم که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با کسانی که نماز جماعت را شرکت نمی کردند برخورد می کردند اگر کسی سه روز نماز جماعت نمی آمد می گفتند درب خانه اش را آتش بزنند خب این روایت نیاز به تبیین دارد و روایتی که در کتاب وسایل الشیعه آمده معتبراست این اهمیت دادن به نماز جماعت است از دید پیغمبر ، اما نماز جماعت در دید جامعه ما که  می گویدچه کاری است که بریم نمازجماعت بخوانیم ؟ اینها از مسلماتشان شده است.

اگر از مسلمات می خواهیم بگوییم باید ببینیم مسلمات با چه ذهنیتی و در کدام فضا است ؟یک کسی ماهی یک مرتبه از قم به مشهد می رفت از من سوال کرد: نسبت به مشهد رفتن به تردید افتادم ،گفتم چرا؟ گفت وقتی از قم می روم مشهد دو سه تا نماز جماعتم ترک می شود نمی دانم فضیلت نماز جماعت بیشتر است یا زیارت امام هشتم ؟ شما بفرمایید که کدامشان ترجیح دارد؟ ببینید مسائل دین من درآوردی نیست، در روایت است کسی از منصور بن حازم از اصحاب امام صادق (علیه السلام)سوال کرد که من حج واجبم را رفتم می خواهم حج دوم بروم ، آیا حج دوم رفتن بهتر است یا صدقه دادن؟

راوی می گوید که من تاکیدا سوال کردم حج واجبت را  رفتی؟ گفت بله ،گفتم صدقه بدهد، بعد رفتم خدمت امام صادق(علیه السلام) فرمود : خدا به خاطر فتوای بدون علمی که دادی در این دنیا یک سال گرفتارت می کند و یک سال بیماری می کشی تا دیگر فتوای بدون علم ندهی ، پسندیدن تو را که نخواستن! خواست از آنچه خدا می پسندد آگاه شود؟ از کجا میدانی خدا چه می پسندد؟ باید به اولیای خدا مراجعه می کردی و می پرسیدی حج بالاتر است یا صدقه؟ می بینید مسلمات جامعه ما به عکس است یعنی الان اگر کسی در جواب این سوال بگوید برو حج اصلا تعجب می کنند چپ چپ نگاهش می کنند صدقه یا حج؟ معلومه است که صدقه بهتر است و حال  اینکه در روایت داریم اگر ده تا برده در راه خدا بخری وآزاد کنی و یک طرف حج مستحبی بروی ثواب حج بالاتره است.

این مسلمات با مطالعات پیدا می شود یعنی گاهی یک چیزهایی را مسلم می دانیم که مسلم نیست گاهی مسلم نمی دانیم ولی جزء مسلمات است ولی متاسفانه یا خوشبختانه خیلی از بیانات ما اصلا از مسلمات نیست بلکه استنباط خود ماست یعنی روایت را می خوانیم و با نظر خود معنا می کنیم حتی تفسیر علامه طباطبایی و آیت الله مکارم را می بینیم و تفسیراطیب البیان را هم می بینیم بعد خودمان نظر می دهیم اما این نظر دادن ها که در قالب منبرها ومحاورات عادی ما فراوان مشاهده می شود این اعلام نظرها اصلش به کجا بند است ؟

یک آیه را شنیدیم جدای از آیات دیگر یک روایت را شنیدیم جدای از روایات دیگر نباید معنا و تفسیر کنیم بعنوان نمونه حالا دو سه تا عرض می کنم در رابطه با علم امام معصوم می خواهید صحبت کنید آیه قرآن می گوید: قُلْ لَا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (نمل-۶۵) آیه دیگر می گوید: عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ(جن۲۶-۲۷)یکی را بگوییم یا هر دو را ؟ بین این دو چطور می خواهیم جمع بکنیم؟ با چه قاعده ای ؟ نمی شود که اینجا یک جور بگویی بعد یک جای دیگر یک جور دیگر باید ضابطه مند باشد.

بعضی مبنا ندارند ، در فلان کتاب حرفی را می زنند که درفلان نوشته خلافش را نوشتند و متوجه نیست که آن جمع آنجا با این جمع سازگار نیست مبنایی که آنجا قبول کرده است خلاف مبنای اینجاست آن روایتی که آنجا رد کرده با روایتی که اینجا قبول کرده نمی خواند.

بعضی می گویند مبنای ما عقل است ، باید پرسید عقل شما یا عقل من؟ چرا عقل شما جور دیگر می فهمد عقلا من طور دیگر می فهمد ملاک کدام است؟ باشد مبنا عقل است! باید عقل را تعریف کرد ،عقلی که خدا به همه ما داده است ،آیا عقل همگانی یا عقل شخصی؟ ملاک کدام است؟چرا شما یک جور می فهمی ومن یک جور دیگر و دیگران یک جور دیگر می فهمند این عقل نیست.

این بی عقلی است و عقل نیست و اگر دو جور فهمیدی معلوم می شود این عقل ناخالصی دارد ،ناخالصی عقل را چطور می فهمی و می خواهی تصفیه بکنی ،حالا این دو تا آیه قرآن ، در رابطه ای با شفاعت «وَاتَّقُوا یَوْمًا لَا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئًا وَلَا یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَهٌ» (بقره- ۴۸) و از آن طرف «مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ» (بقره-۲۵۵) بالاخره این دوتا یکی نفی می کند یکی اثبات می کند این نفی و اثبات ها بالاخره یه جوری باید کنار هم قرار بگیرد این قرآن یکی است و از حکیم صادر شده و این ها را  باید کنار هم بگذاریم در رابطه با دنیا آیات و روایات مذمت دنیا آیات و روایاتی که «وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» (قصص-۷۷) و امسال اینها زیاد است.

در رابطه با مسائل تربیتی، تربیت کودک را از چند سالگی باید شروع کرد ، روایات متعددی داریم حالا می خواهیم در مسائل خانواده صحبت کنیم چه کار می خواهیم بکنیم یک روایت را ببینیم و بگوییم ؟ یک کسی که در همین مباحث صحبت می کرد من هم نشسته بودم واقعا تاسف خوردم ،حدیث که می خواند ما که نمی فهمیدیم چه می گوید یعنی غلط و قلوت، جوری که من بعد رفتم این حدیث را جستجو کردم ببینم چه هست؟می گفت« اَلنِّسَاءُ أَرْبَعَهُ أَصْنَافٍ…» و بعد کلمه «سنتان» اضافه کرد بعد دیدم «ثنتان» با «ث» سه نقطه درست است و او «سنتان» می خواند و متوجه نبود که اشتباه می خواند بعد می گفت که حضرت نوح (علیه السلام)در خانه اقتدار نداشت به همین دلیل فرزندش منحرف شد آخر یک پیغمبر اولوالعزم الهی رو به همین راحتی می گویی اقتدار نداشت چون فرزندش منحرف شد

حالا فرزند منحرف شدن مگر جبر است؟ مگر پدر می تواند عوامل تامّه اختیار فرزند را ببندد و هرچه میخواهد اجرا بشود ،از طرف دیگر نهایت اقتدار با مباحث کلامی ما چطور جور درمی آید؟ متاسفانه اینها بی دقتی هایی است که انجام می شود.

در آیات مربوطه به جنگ و جهاد داریم« وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ»(انفال-۳۹) بکشید «وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ»(نساء-۸۹) هرکجا اینهایی که تبلیغ بر علیه ما می کنند دشمنان ما می گوید آنها را بکشید ، آیا فقط همین آیات را بخوانیم ؟ از آن طرف آیاتی داریم« لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ » (ممتحنه-۸) نمی گوید جنگ نکنید می گوید حتی اشکال ندارد شما به اینها نیکی کنید.

یا داستانی که در رابطه ی با کسی بود که دوتا نان دزدید ، برد صدقه داد بعد امام صادق( علیه السلام) فهمیدن و گفتند:چه کار کردی ؟ گفت من زرنگ ترم یا شما من دوتا نان سرقت کردم دوتا سیئه دارم ،آنها را  صدقه دادم هرکدام از صدقه ها ۱۰ برابر می شود بیست تا حسنه ،دوتا سیئه کسر می کنم هیجده تا حسنه برای من می ماند شما چیکار کردی ؟ حضرت فرمودند این آیه را دیدی که «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا »(انعام-۱۶۰) اما آیا آیه « إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ » (مائده-۲۷) را ندیدی؟ آن هم در قرآن هست.

مباحث علمی ،به ما یاد می دهد که اینها را کنار هم بگذاریم و جمع کنیم یک بخش علم اصول مربوطه به فقه است مثل اصول عملیه، برائت، استصحاب، مثل «مقدمه واجب» مثل بحث «ضد» اما عمده ی علم اصول انحصار به فقه ندارد اصلا نباید اسمش را گذاشت اصول فقه بلکه باید به آن اصول فهم متون گفت ، هر متنی را اخلاقی باشد اعتقادی باشد بخواهید بفهمید وکنار هم بگذارید باید علم اصول بدانید نمی شود  بدون آن روایتی ،آیه ای را معنا یا ترجمه کرد.

بخش عمده مباحث علم اصول مباحث الفاظ است و این مباحث منحصر به فقه نیست، درغیر از فقه هم الفاظی هست و الفاظ هم ظواهری دارد آیا ظواهر معتبراند یا معتبر نیستند؟ می شود تمسک کرد یا نمی شود تمسک کرد؟ بحث قطع که می گویند بحث کلامی است حجت است؟ ظنون معتبر است یا نه ؟ روایات فقهی معتبر است ،روایات غیر فقهی چطور؟ روایت تفسیری و روایات اخلاقی و روایات کلامی را کجا می خواهیم پنبه اش را بزنیم یک روایتی که می بینیم چه کارش کنیم؟ این روایات معتبر است ؟معتبر نیست؟ شرایط حجیت اش بعد بحث تعارض روایات اگر با هم متعارض بودند برای همین هاست که باید مباحث علم اصول را بخوانیم، البته مباحث علم اصول منحصر به فقه هم نیست ، منحصر به علوم اسلامی هم نیست.

حتی شما قانون اساسی را یا قوانین عادی مملکتی را بخواهید تفسیر بکنید نیاز به علم اصول دارید و لذاست که طلبه ها در مباحث قضایی و غیر قضایی به خاطر اینکه همین دقت ها را داشتند موفق تر هستند.

البته طلابی که درس خوب خوانده باشند و شب امتحانی نخوانده باشند با مطالعه شب امتحان چیزی گیر آدم نمی آید ،مطالعات ما دو جور است بعضی از طلبه ها مطالعات شب امتحانی دارند ظرف دو هفته می خواهند یک نمره قبولی یا بعضی ها بالاتر را  بیاورند چه کار می کنند مثلا قهوه می خورند که خوابشان نبرد یا تلخیص و خلاصه نموداری می خوانند تا بالاخره این نمره را از این درس بگیرند خودشان هم می دانند بعد از یکی دو هفته هیچی برایشان نمی ماند اما درس خواندن درست این است که برود مطالعه بکند هضم بشود فهم بکند اشکالاتش را فردا با استاد مطرح بکند بررسی و مباحثه بکند بعد برود سراغ درس بعدی این علم را رشد می دهد، ما می گویم «وَ قل ربِّ زِدنی علماً» چی «زدنی» نه «زد علمی» خدایا من را زیاد وبزرگ کن یعنی به وسیله علم من را رشد بده تا یک شخصیتی پیدا بکنم.

حالا یادگیری مباحث علمی نیاز به زمان ،تامل ،تفکر و نیاز به شرایط خاص دارد شماکه مشغولیتی دارید یک برنامه روزانه برای علم بگذارید با خواندن شب امتحان چیزی گیرتان نمی آید و واقعا اتلاف عمر است بله با ده یا پانزده روز مطالعه  نمره را می شود آورد اما علم را نمی شود بدست آورد.

وقتی که در اصفهان درس های سطح را می خواندیم، اصفهان مرکز مدیریتی نداشت و ارتباطی هم با قم نداشت و درس خواندن ها هیچ اعتباری از نظر رسمی نداشت ،با دوستان تصمیم گرفتیم برویم حوزه علمیه قم ،آنجا گفتند باید هرچه را خواندید امتحان بدهید  جمع ما حدود پانزده نفر بود، هم بحثی و تقریبا هم دوره ای بودیم تصمیم گرفتیم با هم برویم و الان خیلی هاشان را  شما می شناسید مثلا آقای دکتر رضایی ،آقای اصفهانی که کارهای قرآنی می کنندآقای دکتر لقمانی آقای الهی دوست که در اصفهان هستند البته برای معافقیت از نظام وظیفه یک برگه می بردیم اما از نظر آموزشی گفتند هر چه خواندید بیاید امتحان بدهید ،چطوری امتحان بدهیم؟ گفتند که مصلای نماز جمعه قم ایام امتحانات هر روزی یک پایه را امتحان می گیرد یعنی امتحان پای هفت مثلا امروز برگزار می شود از ساعت هشت تا ساعت یازده چهار تا برگه را بنویس وجواب را تحویل بده ، آن وقت اینطوری بود هر روزی یک پایه ای را امتحان می گرفتند گفتند شما هم بیایید اینجا ده روز ده تا پایه را امتحان بدهید، همه با هم رفتیم یک حجره در مدرسه امام مهدی روبروی منزل مرحومه های گلپایگانی گرفتیم وساکن شدیم صبحها با هم ساعت هفت و نیم هشت راه می افتادیم می رفتیم مصلا امروز یک پایه را و فردا پایه ی بعدی را امتحان می دادیم تا همه ده تا پایه را امتحان دادیم و همه ما قبول شدیم بدون معطلی چرا ؟وقتی خوانده بودیم مطالعه کرده بودیم مباحثه کرده بودیم اما فرصت یادآوری نبود دیگر حالا بیست نمی شد می شد شانزده می شد چهارده اما دیگر مطلب را گرفته بودیم غرض اینکه توصیه میکنم به شما عزیزان جوانیتان را  قدر بدانید و آن را صرف کسب علم کنید اینها مفید است.

اما در رابطه ای با مباحثی که می خوانید مکاسب واقعا مظلوم است، چرا؟ چون اگر شما به استاد اشکال بکنید استاد زبان دارد از خودش دفاع می کند اگر اشکال به نظام آموزشی بکنید بنده و امثال بنده که در مرکز مدیریت هستیم آنجا توجیه می کنیم حالا توجیه های درست یا نادرست به هر حال توجیه می کنیم دفاع می کنیم ، اما تنها چیزی که قدرت دفاع ندارد خود کتاب است اشکال هم که به خود ما طلبه ها که وارد نیست معمولا اشکال یا به استاد است یا به کتابه یا به نظام آموزشی اما کتاب مدافعی ندارد مظلوم ترین عامل در شکل گیری نظام آموزشی کتاب است لذا هم طلبه نق میزند هم استاد نق میزند هم ماها نق میزنیم و هیچ کس نیست که بیاید بگوید این کتاب هم حرف برای زدن دارد این کتاب ارزش و جایگاه علمی دارد مشکل جاهای دیگر است.

این کتاب مکاسب از بالاترین پارامتر های پژوهشی که امروز در تحقیقات علمی آکادمیک از آن استفاده می شود شکل گرفته است شما ببینید یک پایان نامه که می خواهید بنویسید مثلا سابقه ی تحقیق ، پیشینه تحقیق ، می بینید پیشینه تحقیق در همین کتاب مکاسب هست شما هر مسئله ای که شروع بکنید با پیشینه ی تحقیق می آید به آدم نشان می دهد که چه کار بکند یا کلید واژه که در پایان نامه ها الان بصورت صوری تعدادی کلید واژه بدون هیچ توضیحی ردیف می کنند ،اما در این کتاب کلمه به کلمه واژه ها توضیح داده می شود که بعد مسئله حل بشود.

با دقت هایی که در کتابهای حوزه علمیه  شده فقه ما از میان علوم اسلامی پیشرفته ترین علوم است چرا این قدر اهتمام به فقه می شود و بیشترین توجه به آن شده است ؟ چون مهم ترین چیز که حلال و حرام خدا است داخلش هست ،ما همه چیز را باید با معیار حلال و حرام بسنجیم ، چه چیز حلال یا مطلوب یا مبقوض است؟ این فقه هست که آن را معلوم می کند نه این فقه رساله ای ، فقهی که تمام زندگی ما را در بر می گیرد و هر جایی که با کلمه باید و نباید رو برو می شویم باید در فقه تکلیفش معلوم بشود و لذا فقهای ما بیشترین خدمت را به علوم اسلامی کردند.

ببینید مثلا آیاتی از قرآن که مربوط به فقه است را استخراج کردند و یک علمی تحت عنوان آیات الاحکام تدوین شد و روایات احکامی کتاب هایش جدا شده مثل کتاب «لا یحضر الفقیه» و در علم رجال معمولا راویانی که در مباحث فقهی روایت کردند جمع آوری شده است یعنی رجالی که گرایش فقهی دارند و اصول فقه و قواعد فقهیه و از فقه استدلالی مبسوت مرحوم شیخ طوسی تا فقه رساله ای آماده تحویل به مکلف همه تدوین شده است ، یعنی علم فقه علمی است که همه چیز در آن جمع است اما شما می بینید در علم اخلاق آیات اخلاقی یا روایات اخلاقی جدا نشده است قواعد اخلاقی ،کتابهای اخلاقی استدلالی، کتاب اخلاقی قابل عرضه به توده مردم نداریم هیچ کدام اینها را نداریم ، قبول دارم کارهای جسته و گریخته خصوص این اواخر شده است اما بار علم اخلاق روی زمین است.

در تفسیر و کارهای دیگر هم همینطور، علم فقه یک علم رشد یافته است آنهایی که می خواهند در رشته های دیگر کار بکنند می آیند علم فقه را می آموزند و قدرت پیدا می کنند و درجاهای دیگر استفاده می کنند لذا آنهایی که فقه گذراندند و تفسیر نوشتن معلوم است با آنهایی که فقه نخواندن و تفسیر نوشتن تفسیرها را که کنار هم می گذارید معلومه است اما فرق است بین آن کسی که دوره ی فقهی رو سپری کرده اطیب البیان مرحوم آیت الله طیب ، بعضی از نویسندگان تفسیر نمونه گفتند اگر چنانچه ما می دانستیم که اطیب البیان هست تفسیر نمونه را یا یک جور دیگر می نوشتیم یا نمی نوشتیم یعنی از آن استفاده می کردیم خب چرا؟ خود تفسیر المیزان علامه طباطبایی با آن دقت های ژرفی که دارد یک آدم مجتهد مسلم یک دوره ی فقه را گذرانده است.

مطلب دیگر اشکال می کنند که مثال هایی که در کتاب مکاسب هست به چه درد می خورد مثل «ثمن العذره سحت » دیگر چه کسی خرید و فروش می کند «لاباس بثمن العذره » حالا صغرویات را کار نداریم که آیا عذره خرید و فروش می شود یا  نمی شود ؟ اصلا فرض داریم که خرید و فروش نمی شود ،کتاب مکاسب که رساله ی عملیه نیست،ما دنبال این نیستیم که یک مسئله از مکاسب بیآموزیم مکاسب می خواهد بگوید دو تا روایت داریم واین دو تا روایت با هم نمی خواند چهار وجه جمع برایش نقل می کند آن ها را  نقد می کند که شما در هر کجا دو تا روایت دیدید یاد بگیرید آن دو را چه جوری با هم جمع کنید حالا اینجا به مناسبت به دو تا روایت در مورد عذره رسید است اصلا اینجا بحث روش شناسی است نه مسئله آموزی ، آنچه در اواب مختلف کتاب مکاسب آمده بناست در یک برنامه زماندار ما را  با یک روش آشنا بکند که اگر در جامعه شنیدیم کسی می گوید نظر من این است بگوییم شما این نظرت را بر چه اساس و روشی دادی و بیاید ازآن دفاع بکند.

در خطبه ی نهج البلاغه حضرت در رابطه با بعضی از افراد بحث می کنند که « قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ اَلنَّاسِ عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ » (خطبه ۱۷ نهج البلاغه) یک عده ای را مردم عامی فکر می کنند عالم است اما عالم نیست یعنی خیلی از شما هم بعضی را عالم می دانید در صورتی که عالم نیستند در جامعه ما هم همینطور ،حالا ملاکش چیست؟ آنجا امیرالمومنین بیان می فرماید آن کسی که شبیه العالم است نه عالم «یَذْرُو اَلرِّوَایَاتِ ذَرْوَ اَلرِّیحِ اَلْهَشِیمَ » که مثل باد پاییزی که برگ ها را می ریزد روی هم و به هم ریخته، آدم شبیه العالم روایات وآیات را زیاد می ریزد روی هم اما جمع بندی از او بر نمی آید خیلی روایت می خواند ما داریم الان کسانی را الی ماشاءالله روایت می خواند اما این روایات را درکنار هم نمی تواند معنا بکند نمی تواند جمع بکند دلیلش این است که خوب درس نخوانده است خیلی روایت و آیات می خواند اما این چینش آیات و روایات کنار هم روشمند نیست ضابطه مند نیست قاعده مند نیست طبق یک قاعده نیست یه جا یک جور جمع می کند یک جای دیگر طور دیگر جمع می کند.

شاید خیلی از مردم فکر کنند چون زیاد روایت می خواند پس دیگر عالم است عرض می کنم خطبه ی هفدهم را ببینید که « قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ اَلنَّاسِ عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ » یک عده ای شبیه عالم هستند خیلی در منبر روایت یا آیه قرآن می خواند مثل باد پاییزی این برگها را از روی درختان می ریزد روی کف اما چینش ندارد ، آنچه که من و شما در کتاب مکاسب در کتابهای اصولی می خوانیم این است که بتوانیم روشمند اینها را کنار هم بچینیم طبیعتا این روشمند کردن زحمت دارد و تلاش نیاز دارد امیدواریم که خداوند متعال کمک بکند تا بتوانیم وظیفمان را بشناسیم این را بدانید وظیفه ی ما تبلیغی است اگر سربازم هستید ، نان امام زمان را خوردید باید رسالت تبلیغی را ولو غیر رسمی و اگر طرح هجرت هستید که دیگر رسما مبلغ هستید در هر کجا هستید رسالت حوزوی رسالت تبلیغی است و این جمله را من از دعای افتتاح پایان بخش صحبتم قرار می دهم که« اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَیکَ فی دَولَهٍ کَریمَهٍ تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ وتَجعَلُنا فیها مِنَ الدُّعاهِ إلى طاعَتِکَ وَالقادَهِ إلى سَبیلِکَ»خدایا در زمان ظهور هم ما جزء « الدُّعاهِ إلى طاعَتِکَ» باشیم «وَالقادَهِ إلى سَبیلِکَ» پیش روی در مسیر الهی سعی بکنید در هر کجا هستید انشاءالله افراد پیرامون خودتان را به اندازه شعاع وجودیتان دستشان را بگیرید و به دست خدا بسپارید و انشاالله دست خدا بالا سر آنها و شما و ما باشد امیدواریم اعمال و تلاش های ما مورد رضا و خشنودی خداوند متعال و اهل البیت عصمت و طهارت و ولی نعمتمان حضرت بقیه الله اعظم ارواحنا  له فداء باشد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یازده − شش =